مغمود. [ م َ ] (ع ص ) سیف مغمود؛ شمشیر در نیام کرده .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) :
شمس تبریزی برآر از چاه مغرب مشرقی
همچو صبحی کو برآرد خنجر مغمود را.
مولوی (کلیات شمس چ فروزانفر ج 7 ص 436).
|| مجازاً پوشیده . (فرهنگ نوادر لغات ، کلیات شمس چ فروزانفر) :
به پیش چشم محمد بهشت و دوزخ عین
به پیش چشم دگرکس مستر و مغمود.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.