کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کلوج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کلوج
لغتنامه دهخدا
کلوج . [ ک َ ] (اِ) نانی را گویند که خمیر آن ازدیوار تنور ریخته باشد و در میان آتش پخته شده باشد. (برهان ) (ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین ). کلوچ . (السامی ). در بشرویه کلوک نواله ٔ نان را گویند که درست از کار درنیامده ، در کردی ، کولوک (نان شیر...
-
کلوج
لغتنامه دهخدا
کلوج . [ ک ُ ] (اِ) کلو را گویند که قرص نان روغنی بزرگ باشد. (برهان ). کلیچه ٔ بزرگ . (آنندراج ).قرص کلو که نان روغنی بزرگ باشد. (ناظم الاطباء). کلیچه . کلیجه . کلوچه . (فرهنگ فارسی معین ) : نه آن طفلم که از شیرین زبانی به خرمایی کلوجم را ستانی .نطام...
-
جستوجو در متن
-
کلو
لغتنامه دهخدا
کلو. [ ک ُ ] (اِ) نان بزرگ روغنی را گفته اند. (برهان ) (از ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). کلوج . (از حاشیه برهان چ معین ). و رجوع به کلوج شود.
-
کلوچیدن
لغتنامه دهخدا
کلوچیدن . [ ک ُ دَ ] (مص ) خاییدن و جاییدن چیزهایی که در زیر دندان صدا کند مانند نان خشک و نبات . (ناظم الاطباء). خاییدن و جویدن چیزهایی که صدا کند. مانند نبات و نان خشک . (فرهنگ فارسی معین ). کلوجیدن .(آنندراج ). و رجوع به کلوجیدن و کلوچ و کلوج شود.
-
کلوچ
لغتنامه دهخدا
کلوچ . [ ک ُ ] (اِ) خاییدن و جاویدن چیزهایی که صدا کند مانند نبات و نان خشک و امثال آن و کلوچیدن مصدر آن است . (برهان ). خاییدگی چیزهایی که صدا کند مانند نبات و نان خشک . (ناظم الاطباء). در گیلکی کَرچ خوردنی ترد که زیر دندان صدا کند، با قرچ و قروچ مق...
-
غنده
لغتنامه دهخدا
غنده . [ غ ُ دَ / دِ ] (ص ) گِرد. || فراهم آمده . (فرهنگ جهانگیری ). جمعکرده و فراهم آمده مطلقاً. || (اِ) بمعنی غندش که پنبه ٔ گرد و گلوله کرده شده است . (برهان قاطع). پنبه ٔ گردکرده برای ریسیدن . (فرهنگ رشیدی ). گلوله ٔ پنبه برزده . (فرهنگ جهانگیری ...
-
رومانی
لغتنامه دهخدا
رومانی . (اِخ ) یکی از کشورهای اروپای شرقی واقعبین اتحاد جماهیرشوروی ، مجارستان ، یوگوسلاوی ، بلغارستان و بحر اسود، و آن 337384 کیلومترمربع مساحت و 17579600 تن جمعیت دارد. رومانی شامل نواحی ذیل است :1- کارپات ، سلسله جبالی که بشکل دایره ترانسیلوانی ر...
-
انبار
لغتنامه دهخدا
انبار. [ اَم ْ ] (اِ) جای انباشتن غله یا چیز دیگر. جای نگهداری کالا. آنجا که هیزم و غیره ذخیره کنند. (فرهنگ فارسی معین ). خانه ٔ بازرگان که در آن متاع و غله توده کند. (از اقرب الموارد). خانه ٔ بازرگانان و سوداگران است که کالای خود را در آن بر روی هم ...
-
عصا
لغتنامه دهخدا
عصا. [ ع َ ] (ع اِ) چوب . (منتهی الارب ). عود. (اقرب الموارد). || چوب دستی ، مؤنث آید. (منتهی الارب ) (دهار) (غیاث اللغات ) (ترجمان القرآن جرجانی ). نوعی از چوبدستی متوسط در سطبری و باریکی که بعضی از آن سرکج بود، و در فارسی بزیادت یاء (عصای ) نیز اس...