کلوچ . [ ک ُ ] (اِ) خاییدن و جاویدن چیزهایی که صدا کند مانند نبات و نان خشک و امثال آن و کلوچیدن مصدر آن است . (برهان ). خاییدگی چیزهایی که صدا کند مانند نبات و نان خشک . (ناظم الاطباء). در گیلکی کَرچ خوردنی ترد که زیر دندان صدا کند، با قرچ و قروچ مقایسه شود. عمل خاییدن و جویدن چیزهایی که صدا کند. (فرهنگ فارسی معین ). کلوج . (آنندراج ). و رجوع به کلوج و کلوچیدن شود. || عوض و بدل . (برهان ) (ناظم الاطباء) . || گلوله و گرد کرده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- کلوچ پنبه ؛ گلوله کرده ٔ آن . پاغنده . غنده . گاله . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- مثل کلوچ پنبه ؛ سخت سپید (در آدمی و بالخاصه طفل و موی محاسن پیران ). تشبیهی مبتذل که کودکان شیرخواربسیار سپید را بدان تشبیه کنند. زنی یا طفلی سخت سپید. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- امثال :
یک کلوچ پنبه هم آدم می کشد . نظیر: عصایی شنیدی که عوجی بکشت . (امثال و حکم چ 2 ص 2049).
|| در لهجه ٔ مردم کاشان ، کلید. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || (ص ) به کلید بسته . کلید شده : دندانهایش کلوچه چشاش به طاقه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.