کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کلوة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کلوة
لغتنامه دهخدا
کلوة. [ ک ُل ْ وَ ] (ع اِ) گُرده ، لغتی است در کلیه به نزد اهل یمن . ج ، کلی ً. (منتهی الارب ) (از آنندراج ). لغتی است در کلیه اهل یمن را، مثنای آن کلوتان است وج ، کلی و کلوات . (از اقرب الموارد). به لغت اهل یمن ، کلیه . گرده . قلوه . (یادداشت به خط ...
-
واژههای مشابه
-
کلوه
لغتنامه دهخدا
کلوه . [ ک ِل ْ وَ ] (اِخ ) جایی است در خاک زنگیان . (از معجم البلدان ). شهری است . (منتهی الارب ). نام شهری است به زنگ . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
واژههای همآوا
-
کلوت
لغتنامه دهخدا
کلوت . [ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان یوسف آباد پایین ولایت باخرز است که در بخش طیبات شهرستان مشهد واقع است و 490 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
کلوط
لغتنامه دهخدا
کلوط. [ ] (معرب ، اِ) معرب کهلوط هندی است و آن باقلی هندی است . (فهرست مخزن الادویه ).
-
جستوجو در متن
-
کلیة
لغتنامه دهخدا
کلیة. [ ک ُ ی َ ] (ع اِ) گرده . و کلوة مانند آن و کلیتان تثنیه ٔ آن و کُلیات مانند آن و کلیتان تثنیه ٔ آن و کُلیات و کلی ً [ ک ُ لَن ] جمع آن است . (از منتهی الارب ). کلیه . و رجوع به کلیه و کلوة و کلی [ ک ُ لَن ] شود. || پشیزه که بر توشه دان و جز آن...
-
کلی
لغتنامه دهخدا
کلی . [ ک ُ لا ] (ع اِ) ج ِ کُلْوَة و کُلْیَة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). کلیه ها. رجوع به کلیه شود. || کلی الوادی ؛کرانهای آن . (منتهی الارب ). جوانب آن . (از اقرب الموارد). || غنم حمراء الکلی ؛ گوسپندان لاغر، و حمرالکلی بالضم مثل...
-
قلوه
لغتنامه دهخدا
قلوه . [ ق ُل ْ وَ / وِ ] (اِ) کلوه . کلیه . گُرده . یکی از دو غده ٔ بزرگی که بر دو طرف پهلوی انسان و حیوان است و از آن شاش تولید میشود. نام فارسی آن گرده است . این لفظ مبدل از لفظ کلیه ٔ عربی است . (فرهنگ نظام ).- قلوه سنگ ؛ رجوع به این کلمه شود.- ...
-
گرده
لغتنامه دهخدا
گرده . [ گ ُ دَ / دِ ] (اِ) عضو مخصوص . (انجمن آرا). میان دو کتف که سنگینی کوله بر روی آن افتد. میان دو شانه . پائین گردن از پشت .- کار از گرده ٔ کسی کشیدن ؛ بنفع خود او رابکار واداشتن . || کلیه . (فرهنگ رشیدی ) (دهار) (منتهی الارب ). کُلوَه (به لغت...
-
کلیه
لغتنامه دهخدا
کلیه . [ ک ُل ْ ی َ / ی ِ ] (ع اِ) گرده . (دهار) (منتهی الارب ). گرده که عضو درونی معروف است . (آنندراج ). گرده و قلیه . (ناظم الاطباء). لغت عربی است به فارسی گرده و به هندی نیز همین نامند به اصفهانی قلوه و به ترکی بوکرک نامند. (مخزن الادویه ). گرده ...