کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کلانتری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کلانتری
لغتنامه دهخدا
کلانتری . [ ک َ ت َ ](اِ مرکب ) کمیساریا . (واژه های نو فرهنگستان ). شعبه ای از شعب شهربانی در نقاطمختلف شهر که مأمور ایجاد و حفظ نظم در حوزه و محله ٔ خود می باشد. (فرهنگ فارسی معین ). کمیسری . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || (حامص مرکب ) عمل و شغل ...
-
واژههای مشابه
-
نفجان کلانتری
لغتنامه دهخدا
نفجان کلانتری . [ ن َ ک َ ت َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کربال بخش زرقان ، در جلگه ٔ معتدل هوائی واقع است و 212 تن سکنه دارد. آبش از رود کر، محصولش غلات و برنج است . شغل اهالی زراعت است . به این قریه نفجان هم می گویند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
جستوجو در متن
-
کمیسری
لغتنامه دهخدا
کمیسری . [ک ُ س ِ ] (حامص ) کمیسر بودن . کلانتر بودن . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کمیسر شود. || (اِ مرکب ) کلانتری . (فرهنگ فارسی معین ). شعبه ای از شهربانی . و رجوع به کلانتری شود.
-
کمیساریا
لغتنامه دهخدا
کمیساریا. [ ک ُ ](فرانسوی ، اِ) کمیسری . کلانتری . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کمیسری شود.
-
سرکلانتر
لغتنامه دهخدا
سرکلانتر. [ س َ ک َ ت َ ] (اِ مرکب ) رئیس کلانتری . رئیس پلیس . (فرهنگ فارسی معین ).
-
کمیسر
لغتنامه دهخدا
کمیسر. [ ک ُ س ِ ] (فرانسوی ، اِ) مأمور. (فرهنگ فارسی معین ). || کلانتر. (فرهنگ فارسی معین ). کلانتر. رئیس کلانتری . (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ).
-
سرهنگ تبریزی
لغتنامه دهخدا
سرهنگ تبریزی . [ س َ هََ گ ِ ت َ ] (اِخ ) نام او حسنخان از نجبای تبریز و آبا و اجدادش در آن ولایت معروف و سلسله ٔ ایشان بسرداری و کلانتری مشهور و خود او خدمتگذار نایب السلطنه بود و منصب سرهنگی داشته است ... سرهنگ را طبعی خوش است و گاه به غزلیات می پر...
-
لشکرآباد
لغتنامه دهخدا
لشکرآباد. [ ل َ ک َ ] (اِخ ) یکی از محله های شهر اهواز، واقع در باختر رود کارون . در این محل سابقاً دهی بنام امانیه ٔ بزرگ بوده است . لشکرآباد در سال 1315 هَ . ش . به اهتمام لشکریان مقیم اهواز بنا شد و دارای ششهزار سکنه و دبستان و کلانتری و تلفن و صن...
-
محمدآباد
لغتنامه دهخدا
محمدآباد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) (محمدآباد کلانتری ) دهی است از دهستان سبزواران بخش مرکزی شهرستان جیرفت ، واقع در 32 هزارگزی جنوب خاوری سبزواران کنار رودخانه ٔ هلیل رود با 122 تن سکنه . آب آن از قنات و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ...
-
گل محمدبیگ
لغتنامه دهخدا
گل محمدبیگ . [ گ ُ م ُ ح َم ْم َ ب ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش پشت آب شهرستان زابل واقع در 5000گزی شمال بنجار و 1000گزی مالرو جلال آباد به زابل . هوای آن گرم و دارای 700 تن سکنه است . آب آن از رودخانه ٔ هیرمند و محصول آن غلات ، صیفی و لبنیات است . شغل ...
-
غلامان
لغتنامه دهخدا
غلامان . [ غ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جرکلان بخش مانه ٔ شهرستان بجنورد که در 52هزارگزی شمال مانه سر راه شوسه ٔ بجنورد به حصارچه قرار داد، کوهستانی و معتدل است . سکنه ٔ آن 705 تن شیعه اند و به زبان کردی ، فارسی سخن میگویند. آب آن از چشمه تأمین می...
-
جاسک
لغتنامه دهخدا
جاسک . (اِخ ) بندری مرکز بخش جاسک شهرستان بندرعباس است . در 300 هزارگزی جنوب خاوری بندرعباس کنار دریای عمان واقع است و آن در ساحل و گرمسیر است . سکنه آن 3115 تن و آب آن از چاه است . پست و تلگراف و پادگان نظامی و گروهان ژاندارمری و گمرک و گارد مسلح و ...
-
علی آباد
لغتنامه دهخدا
علی آباد. [ ع َ ] (اِخ ) دهی است از بخش پشت آب شهرستان زابل واقع در 21 هزارگزی شمال باختری ینجار، و 2 هزارگزی راه فرعی ادیمی به زابل . ناحیه ایست جلگه و دارای آب و هوای گرم و معتدل . سکنه ٔ آن 669 تن است . آب آن از رودخانه ٔ هیرمند تأمین می شود. محص...