کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کفور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کفور
لغتنامه دهخدا
کفور. [ ] (اِ) عیدالکفور یا یوم الاستغفار. یکی از اعیاد یهود است و آن در روز دهم تشرین اول است . (از مروج الذهب بنقل مؤلف ). و رجوع به روز کفاره و قاموس کتاب مقدس ذیل روز کفاره شود.
-
کفور
لغتنامه دهخدا
کفور. [ ک َ ] (ع ص ) حق ناشناس و ناگرونده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ناسپاسی کننده از نعمت . (غیاث ).ناسپاسی کننده ٔ نعمت . (آنندراج ). ناسپاس . (دهار) (مهذب الاسماء). کافر. (از اقرب الموارد). کنود. سخت ناسپاس . (یادداشت مؤلف ). ج ، کُفُر. (اق...
-
کفور
لغتنامه دهخدا
کفور. [ ک ُ ] (ع اِ) ج ِ کَفر.(اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به کَفر شود.
-
کفور
لغتنامه دهخدا
کفور. [ ک ُ ] (ع مص ) کفر. کفران . (از اقرب الموارد). ناسپاسی کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (ترجمان القرآن ). کافر شدن به خدای تعالی و ناسپاسی کردن . (المصادر زوزنی ). ناسپاسی . (آنندراج ) : شکر کن ای مرد درویش از قصورکه ز فرعونی رهیدی و از کفور...
-
جستوجو در متن
-
کفر
لغتنامه دهخدا
کفر. [ ک ُ ف ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ کفور. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به کفور شود.
-
جحود
لغتنامه دهخدا
جحود. [ ج َ ] (ع ص ) کَنود. (یادداشت مؤلف ). کافر. کفور. فرعون . کافره .
-
حرام نمک
لغتنامه دهخدا
حرام نمک . [ ح َ ن َ م َ ] (ص مرکب ) نمک ناشناس . نمک نشناس .نمک بحرام . ناسپاس . کافرنعمت . نمک کور. کافر. کفور.
-
ناگرونده
لغتنامه دهخدا
ناگرونده . [ گ ِ رَ وَ دَ / دِ ] (نف مرکب ) کافر. (مجمل اللغة) (دهار) (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ). کَفّار. کفور. (منتهی الارب ). که نگرود و ایمان نیاورده .
-
ناشاکر
لغتنامه دهخدا
ناشاکر. [ ک ِ ] (ص مرکب )ناسپاس . کافرنعمت . که سپاسگزار نیست . کفور. که ناشکری می کند. مقابل شاکر، به معنی سپاسگزار : گفتم ای باد اینک آنجارفت خواهم پیش اوتو مرا از شاعران ناشاکر فضلش مدان . فرخی .آنکه او شاکر بود باشد ز خیل الاکرمین و آنکه ناشاکر ب...
-
نوسپاس
لغتنامه دهخدا
نوسپاس . [ ن َ / نُو س ِ ] (ص مرکب ) ناسپاس . (ناظم الاطباء) (تفسیر کمبریج چ متینی ). حق ناشناس . کفور. (تفسیر کمبریج ) : ان الانسان لکفور؛ هست آدمی نادان که خدای را نشناسد نوسپاس و ناخستون به آیت هائی که آن راهنمای است به توحید او. (تفسیر کمبریج چ ب...
-
یؤس
لغتنامه دهخدا
یؤس . [ ی َ ءُ / ی َ ئو ] (ع ص ) یؤوس . مرد نومید. (ناظم الاطباء). نومید. (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (آنندراج ) : اًنه لیؤس کفور. (قرآن 9/11)؛ مردم به راستی نومید است ناسپاس . (کشف الاسرار ج 4 ص 350). واًن مسّه الشر فیؤس قنوط. (قرآن 49/41)؛ و ...
-
حق ناشناس
لغتنامه دهخدا
حق ناشناس . [ ح َ ش ِ ] (نف مرکب ) کافر. کفور. (منتهی الارب ). کنود. ناسپاس . بی سپاس . کافرنعمت : وگر دیده زمین سازم که تا بردیده بخرامی هنوز اندر ره عشقت بوم حق ناشناس ای جان . سوزنی .و گفتم دون است و بی سپاس و سفله و حق ناشناس که به اندک تغیر حال ...
-
ضجور
لغتنامه دهخدا
ضجور. [ ض َ ] (ع ص ) ناقةٌ ضَجور؛ ناقه ای که در وقت دوشیدن یا بار کردن بانگ و بیقراری نماید. (منتهی الارب ). شتر ماده ٔ بانگ کننده وقت دوشیدن . (منتخب اللغات ). آن اشتر که جزع کند نزدیک دوشیدن .(مهذب الاسماء). || دلتنگ . (منتخب اللغات ). تنگدل و مضطر...
-
ختار
لغتنامه دهخدا
ختار. [ خ َت ْ تا ] (ع ص ) فریبنده . مکّار. غدرکننده . غدّار. (از منتهی الارب ) (از ترجمان عادل ) (از اقرب الموارد) (تاج العروس ) (از متن اللغة) (لسان العرب ) : و اذا غشیهم موج کالظلل دعوا اﷲ مخلصین له الدین فلما نجیهم الی البر فمنهم مقتصد و ما یجحد ...