کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کفات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کفات
لغتنامه دهخدا
کفات . [ ک َف ف ] (ع اِ) شیر بیشه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شیر. اسد. (از اقرب الموارد).
-
کفات
لغتنامه دهخدا
کفات . [ ک ِ ] (ع اِ) فراهم آوردنگاه چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). جایی که درآن فراهم آیند و جمع شوند. (از اقرب الموارد). جایی که مردم جمع شوند. (یادداشت مؤلف ) : الم نجعل الارض کفاتاً. (قرآن 25/77). || (مص ) بناگاه مردن . (منتهی ...
-
کفات
لغتنامه دهخدا
کفات . [ ک ِ ] (ع مص ) با کسی پیشی گرفتن در دویدن . مکافتة. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). پیشی گرفتن . (از اقرب الموارد). و رجوع به کَفت (ع مص ) شود.
-
کفات
لغتنامه دهخدا
کفات . [ ک ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ کافی . مردان کافی و با کفایت و درست و کامل و فاضل و کارکن و مردان قابلی که از عهده ٔ تکالیف امور محوله ٔ بخود بخوبی برمی آیند. (از ناظم الاطباء). مردان با کفایت . رجال کاردان . کارگزاران . (فرهنگ فارسی معین ). دانایان کا...
-
واژههای مشابه
-
کفأت
لغتنامه دهخدا
کفأت . [ ک َ ءَ ] (ع اِمص ) کفاءة. همتایی . مانندی . (یادداشت مؤلف ). تساوی . (ناظم الاطباء) : چه در معالی کفأت نزدیک اهل مروت معتبر است . (کلیله و دمنه چ مینوی ص 72). از انوار کفایت اقتباس کردی و از کفأت حضرت او رادر عقد گرفتی . (ترجمه ٔ تاریخ ی...
-
ام کفات
لغتنامه دهخدا
ام کفات . [ اُم ْ م ِ ک ِ ] (ع اِ مرکب ) زمین . (از المرصع).
-
واژههای همآوا
-
کفاة
لغتنامه دهخدا
کفاة. [ ک ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ کافی . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). کفات : سه کس از دهات عالم و کفاة بنی آدم بر سبیل مشارکت متاجرت می کردند. (سندبادنامه ص 293). باب ششم در لطایف اشعار وزراء و صدور و کفاة. (لباب الالباب چ نفیسی ص...
-
جستوجو در متن
-
کفتان
لغتنامه دهخدا
کفتان . [ ک َ ] (ع مص ) کَفت . (ناظم الاطباء). کِفات . کَفیت . (از اقرب الموارد). رجوع به کفت شود.
-
مکافتة
لغتنامه دهخدا
مکافتة. [ م ُ ف َ ت َ ] (ع مص ) با کسی پیشی گرفتن در دویدن . کِفات . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || بناگاه مردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
کفاة
لغتنامه دهخدا
کفاة. [ ک ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ کافی . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). کفات : سه کس از دهات عالم و کفاة بنی آدم بر سبیل مشارکت متاجرت می کردند. (سندبادنامه ص 293). باب ششم در لطایف اشعار وزراء و صدور و کفاة. (لباب الالباب چ نفیسی ص...
-
ابوالقاسم
لغتنامه دهخدا
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) احمدبن الحسن المیمندی . شمس الکفات وزیر محمودبن سبکتکین . رجوع به احمد... شود:خواجه بوالقاسم عمید سید آن کز نعت اوشعرهای عنصری پر لؤلؤ و مرجان شود. عنصری .صاحب سید تاج وزرا شمس کفات خواجه بوالقاسم دستور خداوند جه...
-
دهات
لغتنامه دهخدا
دهات . [ دُ ] (ع اِ) دهاة. ج ِداهی و داهیة. زیرکان و هوشمندان . (از یادداشت مؤلف ). مردمان زیرک و کاردان و تیزفهم . (ناظم الاطباء). به معنی زیرکان و این جمع داهی است . (از غیاث ) (آنندراج ) : یکی از ابنای دهر و دهات عصر با خودعهدی کرد که گرد عالم بگ...