کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کشت دوم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کله کشت
لغتنامه دهخدا
کله کشت . [ ک ُ ل ِ ک ِ ] (اِخ ) دهی از بخش مینودشت شهرستان گرگان است و 650 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
کشت الحنث
لغتنامه دهخدا
کشت الحنث . [ ] (اِخ ) از مرزهای اندلس می باشد از اعمال بلنسیه که حصار استواری است . (یادداشت مؤلف ).
-
کشت برکشت
لغتنامه دهخدا
کشت برکشت . [ ک ِ ب َ ک ِ] (اِ مرکب ) اطوط. قرابادین . (قانون بوعلی سینا ص 14). || گَشت بَرگَشت . گیاهی است مانند ریسمان باریک بهم پیچیده بعضی بر بعضی و اکثر عدد آنها پنج می باشد از پنج رسته و رنگ آن مایل به سیاهی و زردی و طعمی غالب و گل آن یک عدد شب...
-
کشت کردن
لغتنامه دهخدا
کشت کردن . [ ک ِ ک َدَ ] (مص مرکب ) زراعت کردن . فلاحت کردن . زرع . حرث . احتراث . ازدراع . حراثة. (ترجمان القرآن ) (حبیش تفلیسی ) (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ) : هین مگو کاینک فلانی کشت کرددر فلان سال و ملخ کشتش بخورد.مولوی .خوبکاران او چو ک...
-
کشت آب
لغتنامه دهخدا
کشت آب . [ ک ِ ] (اِ مرکب ) زراعتی که با باران کاشته شده باشد. زراعت دیمی . (ناظم الاطباء).
-
کشت آبی
لغتنامه دهخدا
کشت آبی . [ ک ِ ] (ص نسبی مرکب ) مسقوی (با یاء مشدد). (یادداشت مؤلف ).
-
کشت زار
لغتنامه دهخدا
کشت زار. [ ک ِ ] (اِ مرکب ) زراعتگاه . زمین زراعت شده . مزرعه .پالیز. مَحقَلَه . (یادداشت مؤلف ). کشتمند. زمین زراعت شده و غالباً مراد زمینی است باکشت : و گر اسب در کشت زاری شودکسی نیز بر میوه داری شود. فردوسی .بیامد خداوند آن کشت زاربه پیش نگهبان ب...
-
کشت گر
لغتنامه دهخدا
کشت گر. [ ک ِ گ َ ] (ص مرکب ) کشتکار. کشاورز. زارع . مُزارِع . حاقل . برزگر. برزیگر. (یادداشت مؤلف ) : کشت گر بدر آمد تا کشته ٔ خود بیفشاند. (ترجمه ٔ دیاتسارون ص 212).
-
کشت ورز
لغتنامه دهخدا
کشت ورز. [ ک ِ وَ ] (نف مرکب ) برزگر. کشتکار. زارع . برزیگر. کشاورز : نکردیم بر کشت ورزت زیان دژم روی گشتی چو شیر ژیان . فردوسی .یکی پیشه کار و دگر کشت ورزیکی آنکه پیمود فرسنگ مرز. فردوسی .دهقان فلک در آن کشت ورزی . (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 10). || (ا...
-
کشت ورزی
لغتنامه دهخدا
کشت ورزی . [ ک ِ وَ ] (حامص مرکب ) عمل زراعت . برزیگری . برزگری . کشاورزی . دهقنت . فلاحت . (یادداشت مؤلف ). کشتکاری . (ناظم الاطباء).
-
نیم کشت
لغتنامه دهخدا
نیم کشت . [ ک ُ ] (ن مف مرکب ) نیم بسمل . ذبیح ناقص . (آنندراج ). نیم کشته : بردار زلفش از رخ تا جان تازه بینی وز نیم کشت غمزه ش قربان تازه بینی . خاقانی .جهانی نیم کشت ناوک توست ندیده هیچ کس زخم گشادت . خاقانی .چو مرغی نیم کشت افتان و خیزان ز نرگس ب...
-
جنگل کشت
لغتنامه دهخدا
جنگل کشت . [ ج َ گ َ ک َ ] (اِخ ) دهی از بخش مینودشت شهرستان گرگان در 26هزارگزی جنوب مینودشت ، دارای 210 تن سکنه . آب آن از چشمه سار و محصول آن غلات ،حبوبات و ابریشم . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
تازه کشت
لغتنامه دهخدا
تازه کشت . [ زَ ک ِ ] (اِخ ) دهی از بخش مینودشت شهرستان گرگان که در 4هزارگزی خاور مینودشت واقع است و60 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3).
-
دست کشت
لغتنامه دهخدا
دست کشت . [ دَ ک ِ ] (ن مف مرکب ) دست کشته . دست کاشته . که با دست کاشته باشند. که خودرو نباشد : من آن دانه ٔ دست کشت کمالم کزاین عمرسای آسیا میگریزم . خاقانی .بری خوردمی آخر از دست کشت اگرنه ز مومی رطب کردمی . خاقانی .از دست کشت صلب ملک در زمین ملک ...
-
کشت و برز
لغتنامه دهخدا
کشت و برز. [ ک ِ ت ُ ب َ ] (ترکیب عطفی ، اِمص مرکب ) کشت و ورز. زرع . فلاحت . زراعت : کولان ناحیتی خرد است و به مسلمانی پیوسته و اندرو کشت و برز است . (حدود العالم ). این [ یغما ] ناحیتی است که اندر وی کشت و برز نیست مگر اندک . (حدود العالم ).