کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کزان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کزان
لغتنامه دهخدا
کزان . [ ک َ ](از: ک مخفف که + ز، مخفف از + آن ). به معنی که از آن . (ناظم الاطباء). مخفف که از آن . رجوع به کز شود.
-
واژههای همآوا
-
کذان
لغتنامه دهخدا
کذان .[ ک َذْ ذا ] (ع اِ) سنگی نرم همچو کلوخ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و چه بسا که نَخِرة باشد. واحدش کَذّانة است . (از اقرب الموارد). رجوع به نخرة شود.
-
جستوجو در متن
-
چهارعقاب
لغتنامه دهخدا
چهارعقاب . [ چ َ / چ ِ ع ُ ] (اِ مرکب ) کنایه از عناصر چهارگانه است : میپرید آنچنان کزآن تگ و تاب پر فکند از پی اش چهارعقاب .نظامی .
-
پیروزمند
لغتنامه دهخدا
پیروزمند. [ م َ ] (ص مرکب ) فیروزمند. مظفر. باپیروزی . منصور. فاتح . برمُراد. کامیاب : بنوعی دلم گشت پیروزمندکزآن گونه دیوی درآمد ببند.نظامی .
-
سر پیچاندن
لغتنامه دهخدا
سرپیچاندن . [ س َ دَ ] (مص مرکب ) پیچاندن سر را.گرداندن سر. || دواندن . بدفعالوقت گذراندن . امروز و فردا کردن . (یادداشت مؤلف ) : از آن آب و آتش مپیچان سرم به من ده کزآن آب و آتش ترم .نظامی .
-
خلال نماندن
لغتنامه دهخدا
خلال نماندن . [ خ ِ / خ َ ن َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از تمام و کمال تاراج شدن و بغارت رفتن . (آنندراج ) : کس آمد کزآن ملک آراسته خلالی نمانده ست از آن خواسته .نظامی (از آنندراج ).
-
پیروزجنگ
لغتنامه دهخدا
پیروزجنگ . [ ج َ ] (ص مرکب ) در نبردها فیروز. فاتح در حرب . مظفر در رزم . که از جنگ پیروز برآید : عنانتاب شد شاه پیروزجنگ میان بسته بر کین بدخواه تنگ . نظامی .همانا کزان بود پیروزجنگ که پیروزه را فرق کردی ز سنگ .نظامی .
-
دست افکندن
لغتنامه دهخدا
دست افکندن . [ دَ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دست انداختن .- دست از دامن کسی یا چیزی افکندن ؛ کنایه از جدا کردن . (آنندراج ). - دست فغان از دامن لب افکندن ؛ خاموش شدن : طاقتم بنگر کزآن تیغی که بر سر خورده ام دردم از دامان لب دست فغان افکنده ام .سنائی (ا...
-
رامشی نامه
لغتنامه دهخدا
رامشی نامه . [ م ِ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) نامه ٔ شادی . طرب نامه : بهرام گور بتمامی نواحی مملکت نوشت : ... گر ایزد مرا زندگانی دهدوزین اختران کامرانی دهدیکی رامشی نامه خوانید نیزکزان جاودان ارج یابیدچیز.فردوسی .
-
افغان برآوردن
لغتنامه دهخدا
افغان برآوردن . [ اَ ب َ وَ دَ ] (مص مرکب ) ناله کردن . زاری کردن . فغان سردادن : کزان پیش کافغان برآرد خروس برآید زلشکرگه آواز کوس . نظامی .برآورد افغان که سلطان بمردجهان مانده نام پسندیده برد. سعدی .رجوع به افغان شود.
-
برتراشیدن
لغتنامه دهخدا
برتراشیدن . [ ب َ ت َ دَ ] (مص مرکب ) تراشیدن : من از آن خرده چون گهرسنجی برتراشیدم اینچنین گنجی . نظامی .چون آینه هرکجا که باشدجنسی بدروغ برتراشد. نظامی .به چهره خاک را چندان خراشم کزآن خاک آبرویی برتراشم . نظامی .رجوع به تراشیدن شود.
-
بدبنه
لغتنامه دهخدا
بدبنه . [ ب َ ب ُ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) بدوضع. بدحال . (ناظم الاطباء). بداصل . بدنهاد : کزآن سو بد ایرانیان را بنه بجوید بنه مردم بدبنه . فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 1 ص 261).بچنگ وی آمد حصار وبنه بسی مایه ور مردم بدبنه . فردوسی .همی راند آن پیل تا می...
-
بی طاعتی
لغتنامه دهخدا
بی طاعتی . [ ع َ ] (حامص مرکب )نافرمانی . طاعت و بندگی نکردن : نشنودم [ خواجه احمد ] که از وی تهوری و بی طاعتی که اندک دل بدان مشغول باید داشت . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 222).دلت گر ز بی طاعتی زنگ داردهلا به آتش علم و طاعت گدازش . ناصرخسرو.بی طاعتی ای م...