کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کرگدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کرگدن
لغتنامه دهخدا
کرگدن . [ ک َ گ َ دَ ] (اِ) کرگ . کرگندن . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). هرمیس . (منتهی الارب ).کرگ . (مهذب الاسماء). حمارهندی . (شفا ص 470) (از صبح الاعشی ج 2 ص 37). ریما. ارج . انبیلا. بُشان . سِناد. حریش . (یادداشت مؤلف ). جانوری است بر صورت بز ولیکن ...
-
واژههای مشابه
-
کرگدن دریائی
لغتنامه دهخدا
کرگدن دریائی . [ ک َ گ َ دَ ن ِ دَرْ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نیزه ماهی . (فرهنگ فارسی معین ). کرگدن مائی . رجوع به کرگدن مائی شود.
-
کرگدن مائی
لغتنامه دهخدا
کرگدن مائی . [ ک َ گ َ دَ ن ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ماهی زال . ختو. (از الجماهر). نیزه ماهی .(فرهنگ فارسی معین ). رجوع به ختو و نیزه ماهی شود.
-
کرگدن فعل
لغتنامه دهخدا
کرگدن فعل . [ ک َ گ َ دَ ف ِ ] (ص مرکب ) آنکه رفتار و عملش مانند کرگدن باشد. (فرهنگ فارسی معین ) : کرگدن فعل جمله بستوهندکربسوشکل جمله مکروهند.آغاجی (از فرهنگ فارسی معین ).
-
جستوجو در متن
-
ریما
لغتنامه دهخدا
ریما. (یونانی ، اِ) کرگدن . (ناظم الاطباء) (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ). ارج . کرگ . کرگدن . انبیلا. (یادداشت مؤلف ). به یونانی حیوانی است که به فارسی کرگدن خوانند و شاخی بر سر بینی دارد. (از آنندراج ) (از برهان ). رجوع به کرگدن شود.
-
مرمیس
لغتنامه دهخدا
مرمیس . [ م ِ ] (ع اِ) کرگدن . (منتهی الارب ).
-
ارواریس
لغتنامه دهخدا
ارواریس . [ ] (اِ) کرگدن . کَرگ . کَرکَند. حریش . مِرمیس . هرمیس . سناد. حمار هندی . وحیدالقرن . نِشان . غَندا. حمار ابیض . رجوع به کرگدن شود.
-
کرگ پیکر
لغتنامه دهخدا
کرگ پیکر. [ ک َ پ َ / پ ِ ک َ ] (ص مرکب ) دارای پیکره و نقش کرگدن : بر آن کوه فرخ برآمد ز پست یکی کرگ پیکر درفشی به دست . فردوسی .|| قوی و تناور چون کرگدن .
-
کرگزن
لغتنامه دهخدا
کرگزن . [ ک َ زَ ] (اِ) نوعی تیر بزرگ . (یادداشت مؤلف ) : کنون بور آهوتک و کرگزن کمان و کمین من و کرگدن . اسدی (گرشاسب نامه ).زبان و گلوگاه و یک نیمه تن فرودوخت با کرگزن کرگدن .اسدی (گرشاسب نامه ).
-
خرطیط
لغتنامه دهخدا
خرطیط. [ خ ِ ] (ع اِ) پروانه ای که بازوهای آن منقش باشد. (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). || کرگدن . || شاخ کرگدن . (دزی ج 1 ص 363).
-
سناد
لغتنامه دهخدا
سناد. [ س ِ ](ع ص ) شتر ماده ٔ قوی هیکل . || (اِ) جانوری است . یا همان کرگدن است . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
فیل ماهی
لغتنامه دهخدا
فیل ماهی . (اِ مرکب ) کرگدن ماهی . ماهی زال . ختو. فیل المائی . (یادداشت مؤلف ).
-
کرکدن
لغتنامه دهخدا
کرکدن . [ ک َ ک َدْ دَ / ک َ ک َ دَن ن ] (معرب ، اِ) صورتی از کرگدن . حیوانی است به هند در جثه چون پیل و خلقتش چون خلقت گاو و بزرگتر از آن و بر سرش شاخی است . (از اقرب الموارد). جانوری است هندی به شکل نزدیک گاومیش به فارسی کرگدن و به هندی کنیدا گویند...