کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کرکم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کرکم
لغتنامه دهخدا
کرکم . [ ک َ ک َ ] (اِ) قوس قزح را گویند. (برهان ) (آنندراج ). آژفنداک . (ناظم الاطباء). کمان رستم . (یادداشت مؤلف ) : فلک مر جامه ای را ماند ازرق مر او را چون طرازی خوب کرکم .بهرامی .
-
کرکم
لغتنامه دهخدا
کرکم . [ ک َ ک َ ] (اِخ ) دهی است در استرآباد. (سفرنامه ٔ مازندران رابینو ص 130 و ترجمه ٔ آن ص 174).
-
کرکم
لغتنامه دهخدا
کرکم . [ ک ُ ک ُ ] (اِ) زعفران . (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). عربی زعفران . (غیاث اللغات ). لیث گوید: آن زعفران است و ابوعمرو گوید کرکم و کرنب نباتی است که به زعفران مشابهت دارد. (ترجمه ٔ صیدنه ). ابن سراج گوید: کُرکُم اعجمی است و زعف...
-
جستوجو در متن
-
گرگم
لغتنامه دهخدا
گرگم . [ ] (اِ) در فرهنگ شعوری ج 2 ص 321 این کلمه به معنی زردچوبه که آن را زرده چاو نیز میگویند آمده و با حرف گاف مضموم ضبط داده شده ولی صحیح آن کرکم است . رجوع به کرکم شود.
-
طرنجومالیتس
لغتنامه دهخدا
طرنجومالیتس . [ طَ رَ ت ِ ] (معرب ، اِ) کرکم است که زعفران باشد و گفته اند نوعی از هزارجشان است . (فهرست مخزن الادویة).
-
کرکمة
لغتنامه دهخدا
کرکمة. [ ک ُ ک ُ م َ ] (ع اِ) پاره ای از عصفر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). زعفران . (از المعرب ص 291). رجوع به کرکم شود.
-
کلکم
لغتنامه دهخدا
کلکم . [ ک َ ک َ ] (اِ) قوس قزح . (برهان ) (آنندراج ). آژفنداک و قوس قزح . (ناظم الاطباء). کرکم . قوس قزح . (فرهنگ فارسی معین ). || بمعنی کافتن هم گفته اند. (از برهان ) (از آنندراج ). کافتگی و شکافتگی . (ناظم الاطباء).
-
رفان
لغتنامه دهخدا
رفان . [ رَ ] (اِ) زعفران و کرکم . (ناظم الاطباء). زعفران . (از شعوری ج 2 ورق 20). || شفیع و میانجی . (ناظم الاطباء). در نسخه ٔ وفایی به تشدید «فاء» به معنی شافع و میانجی آمده است . (از شعوری ج 2 ورق 12). شفیع و شفاعت کننده باشد. (برهان ). در برهان گ...
-
جادی
لغتنامه دهخدا
جادی . [ دی ی ] (ع اِ) زعفران . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (برهان ) (آنندراج ) (تذکره ٔ ضریر انطاکی ). و صاحب مهذب الاسماء آرد: جادی ؛ زعفران و آن منسوب به جادیه است که نام قریه ای است به شام که در آن زعفران روید. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). ||...
-
لرکیماس
لغتنامه دهخدا
لرکیماس . [ ] (اِ) نام زعفران است به پارسی و آن را به سریانی کرکم و جاوی و به هندی کیسر نامند و آن تارهای گلی است معطر معروف و زرد تیره رنگ مایل به سرخی و اول گل آن از زمین روید و بعد از اتمام آن ساق و برگ آن و طول ساق آن یک ونیم شبرو برگ آن شبیه برگ...
-
دواء
لغتنامه دهخدا
دواء. [ دَ ] (ع اِ) دارو. (منتهی الارب ). ج ، ادویه .(مهذب الاسماء). دوا. (یادداشت مؤلف ). آنچه بدان معالجه کنند. (از اقرب الموارد). دارو و چیزی که به آن درمان کرده شود. (آنندراج ). در لغت به معنی درمان است و در عرف پزشکان چیزی را گویند که به سبب کی...
-
ورا
لغتنامه دهخدا
ورا. [ وَ / وِ / وُ ] (ضمیر + حرف اضافه ) مخفف او را. (برهان ) (ناظم الاطباء). «ورا بین که با ماچه ها میکند.» یعنی او را بین . (برهان ) : میغ ماننده ٔ پنبه ست و ورا باد نداف هست سدکیس ، درونه که بدو پنبه زنند. بوالمؤید.به ناز باز همی پرورد ورا دهقان...
-
همچون
لغتنامه دهخدا
همچون . [ هََ چُن ْ ] (حرف اضافه ٔ مرکب ) همچو. مانند. چون . نظیر : ایستاده دید آنجا دزد غول روی زشت و چشمها همچون دغول . رودکی .انگِشت برِ رویش مانند بلور است پولاد برِ گردن او همچون لاد است . خسروانی .گویی همچون فلان شدم نه هماناهرگز چون عود کی توا...
-
ازرق
لغتنامه دهخدا
ازرق . [ اَ رَ ] (ع ص ) نیلگون . (غیاث اللغات ). کبود. (غیاث اللغات ). آبی . زاغ . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ) : فلک مر جامه ای را ماند ازرق ورا همچون طراز خوب ، کرکم . منجیک یا بهرامی .بر صنم دیگر، پاره ٔ یاقوت ازرق آبدار بود بوزن چهار صد و پنجاه ...