کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کردار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کردار
لغتنامه دهخدا
کردار. [ ک ِ ] (اِمص ، اِ) کرده . شغل و عمل و کار. (برهان ). فعل . (آنندراج ) (یادداشت مؤلف ). کوشش پیوسته در کار.هر عملی که انسان همیشه بدان مشغول باشد. کسب . صنعت . پیشه . اشتغال . اهتمام . (ناظم الاطباء). || به فعل آوردنیها باشد از نیک و بد. (بره...
-
کردار
لغتنامه دهخدا
کردار. [ ک ِ ] (معرب ، اِ) مثل بنا و اشجار و جای انباشته به خاکی که کسی از ملک شخص خود نقل کرده باشد، و از آنجمله است قول فقها که گویند یجوز بیع الکردارو لا شفعة فیه لانه مما ینقل . و این کلمه فارسی است . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (از منتهی ال...
-
واژههای مشابه
-
کشف کردار
لغتنامه دهخدا
کشف کردار. [ ک َ ش َ ک ِ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) مانند لاک پشت . بسان کشف : ز بیم ناوک گردان زمانه را بینی کشیده سر بتن تیره در کشف کردار. مجیر بیلقانی .چو اندر دست شه پیدا شود گرز گران سنگش کشف کردار خصمش را سر اندر تن نهان گردد.کمال اسماعیل .
-
کردار کردن
لغتنامه دهخدا
کردار کردن . [ ک ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خوی نیک نشان دادن . با اخلاق خوش رفتار کردن . (فرهنگ فارسی معین ) : کردار همی کردی تا دل به تو دادم چون دل بشد از دست ببستی در کردار.فرخی (از آنندراج ).
-
نیک کردار
لغتنامه دهخدا
نیک کردار. [ ک ِ ] (ص مرکب ) نیکوکار. (ناظم الاطباء). خوش رفتار. نیک رفتار : ساقی شکردهان و مطرب شیرین سخن همنشینی نیک کردار و ندیمی نیک نام .حافظ.
-
زمین کردار
لغتنامه دهخدا
زمین کردار. [ زَ ک ِ ] (ص مرکب ) ساکن . آرام . بی حرکت : جرعه ای گر به آسمان بخشی شود از خفتگی زمین کردار.خاقانی .
-
یاقوت کردار
لغتنامه دهخدا
یاقوت کردار. [ ک ِ ] (ص مرکب ) با کردار و عملی مانند یاقوت . دارای عمل و خاصیت یاقوت : دفع وبا را جام شه یاقوت کردار آمده .خاقانی .
-
تلخ کردار
لغتنامه دهخدا
تلخ کردار. [ ت َ ک ِ ] (ص مرکب ) سخت رو و درشت و تند. (ناظم الاطباء).
-
دیگپایه کردار
لغتنامه دهخدا
دیگپایه کردار. [ ی َ / ی ِ ک ِ ] (ص مرکب ) آنچه شبیه سه پایه است .- کوکب دیگپایه کردار ؛ کنایه از ستاره ٔ عیوق باشد : و آن کوکب دیگپایه کرداردر دیگ فلک فشانده افزار.نظامی .
-
درست کردار
لغتنامه دهخدا
درست کردار. [ دُ رُک ِ ] (ص مرکب ) درستکار. راست کردار. (آنندراج ). استوار کار. || امین . (ناظم الاطباء). معتمد.
-
زشت کردار
لغتنامه دهخدا
زشت کردار. [ زِ ک َ / ک ِ ](اِ مرکب ) کردار زشت . کار زشت . زشت کار : ز یزدان شناس آنکه آمدت پیش براندیش از آن زشت کردار خویش . فردوسی . || (ص مرکب ) زشت کردار. بدکردار. بدعمل : که ای زشت کردار زیبا سخن نخست آنچه گوئی بمردم بکن . سعدی (بوستان ).رجوع ...
-
راست کردار
لغتنامه دهخدا
راست کردار. [ ک ِ ] (ص مرکب ) راست فعل . که کردار براست دارد. نیک افعال و خوش معامله . (آنندراج ). نیکوکار و خوش معامله . (ناظم الاطباء). درستکار. راستکار. صحیح العمل . آنکه در کارها رعایت راستی و امانت کند : و گفت خواهد آمد بشما رسول راستگو و راست ک...
-
سروشی کردار
لغتنامه دهخدا
سروشی کردار. [ س ُ ک ِ ] (ص مرکب ) کسی که فرشته منش باشد. (آنندراج ) (انجمن آرا).این کلمه دساتیری است . رجوع به فرهنگ دساتیر شود.
-
طاوس کردار
لغتنامه دهخدا
طاوس کردار. [ وو ک ِ ] (ص مرکب ) با کردار طاوس . با رفتار طاوس : بدین طاوس کرداری همائی روان شد چون تذروی در هوائی .نظامی .