کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کرام الکاتبین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
جندال کرام
لغتنامه دهخدا
جندال کرام . [ ] (اِخ ) موضعی است در دومنزلی کابل . رجوع به الجماهر ص 220 شود.
-
جستوجو در متن
-
کاتبین
لغتنامه دهخدا
کاتبین . [ ت ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ کاتب در حالت نصبی و جری . نویسندگان .- کرام الکاتبین ؛ فرشتگان نویسنده ٔ کارهای خوب و بد : تو پنداری که بدگو رفت و جان بردحسابش با کرام الکاتبین است .حافظ.
-
طلبة
لغتنامه دهخدا
طلبة. [ طُ ب َ ] (ع اِ) فرشتگان که اعمال عباد را نویسند و نگاه دارند، خلاف سفره ٔ قریب که کرام الکاتبین اند. (منتهی الارب ).
-
همتا شدن
لغتنامه دهخدا
همتا شدن . [ هََ ش ُدَ ] (مص مرکب ) برابر شدن . همپایه شدن : نفس مردم را خداوندان عقل از روی هوش برکشد تا با کرام الکاتبین همتا شود.ناصرخسرو.
-
ابوالحسن بوشنجی خراسانی
لغتنامه دهخدا
ابوالحسن بوشنجی خراسانی . [ اَ بُل ْ ح َ س َ ن ِ ش َ ی ِ خ ُ ] (اِخ ) یکی از مشایخ صوفیه . او صحبت ابوعثمان حیری و ابن عطاء و ابوعمرو دریافت و سالی چند از موطن خویش دور بود و چون بازگشت او را بزندقه منسوب کردند از اینرو به نیشابور شد و بقیت عمر بدانج...
-
مشحون
لغتنامه دهخدا
مشحون . [ م َ ] (ع ص ) پرکرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). پرشده . انباشته شده . بارشده . ممتلی . (از ناظم الاطباء). آکنده و بر سرآمده . پر. مملو : وآیة لهم انا حملنا ذریتهم فی الفلک المشحون . (قرآن 41/36). یافت محلت و سرای خویش را مشحون به بزرگان وافاض...
-
جان بردن
لغتنامه دهخدا
جان بردن . [ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) زندگانی کردن . (غیاث اللغات ). زنده ماندن . از مرگ رهایی یافتن . از مهلکه سالم بیرون آمدن . از مرگ خلاص شدن . خلاص شدن . مستخلص شدن . نجات یافتن . سالم ماندن : شما راه سوی بیابان بریدمگر کز بد دشمنان جان برید. فردوسی ...
-
صحیفة
لغتنامه دهخدا
صحیفة. [ ص َ ف َ ] (ع اِ) نامه . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (دهار). ج ، صحائف . صحف . (منتهی الارب ).مهرق . طرس . (منتهی الارب ). نامه ٔ نبشته . || کتاب . ج ، صحائف . صحف . (منتهی الارب ). کتاب و رساله .(غیاث اللغات ). سفر. (مفاتیح العلوم خوارزمی ...
-
ابوالحسن
لغتنامه دهخدا
ابوالحسن . [ اَ بُل ْ ح َس َ ] (اِخ ) فوشنجی هروی علی بن احمدبن سهل ، معاصر مقتدر و بعض دیگر از خلفای عباسی و عضدالدوله ٔ دیلمی در نیمه ٔ اول مائه ٔ چهارم هجری . وی در عراق صحبت ابوالعباس بن عطاء و جریری و در شام طاهر مقدسی و ابوعمرودمشقی را دریافت و...
-
نیکی
لغتنامه دهخدا
نیکی . (حامص ) خوبی . حسن . مقابل عیب و بدی . صفت خوب و پسندیده : بر آغالش هر دو آغاز کردبدی گفت ونیکی همه راز کرد. بوشکور.به نیکی بباید تن آراستن که نیکی نشاید ز کس خواستن . فردوسی .بود نیکی تو از این بد فزون تو بودی به نیکی مرا رهنمون . فردوسی .وآن...
-
حاتم
لغتنامه دهخدا
حاتم . [ ت ِ ] (اِخ ) ابن عنوان البلخی ملقب به اصم . ابن الجوزی در کتاب صفوة الصفوه آورده است : در نام پدر او اختلاف است . حاتم بن عنوان و حاتم بن یوسف و حاتم بن عنوان بن یوسف گفته شده است . کنیه ٔ او ابوعبدالرحمن است و از موالی مثنی بن یحیی محاربی ب...
-
ابوالحسن
لغتنامه دهخدا
ابوالحسن . [ اَ بُل ْ ح َ س َ ] (اِخ ) علی بن جعفر یا علی بن احمد خرقانی . یکی از بزرگترین اکابر مشایخ طریقت است .مولد او به سال 348 هَ . ق . در خرقان بسطام و پدر او از دهاقین آن ناحیت بوده است . شیخ در اول امر بتحصیل علوم دین همت گماشت و در آن علوم ...
-
برکشیدن
لغتنامه دهخدا
برکشیدن . [ ب َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) بیرون کشیدن . استخراج کردن . برآوردن . بیرون کردن . بالا کشیدن . بیرون آوردن . (ناظم الاطباء). خارج ساختن . (یادداشت مؤلف ) : لعل می را ز درج خم برکش در کدونیمه کن به پیش من آر. رودکی .ناگاه پای اسب بهرام بد...