کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کالیو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کالیو
لغتنامه دهخدا
کالیو. [ وْ ] (ص ) نادان . ابله . (برهان ) (از آنندراج ). احمق . (از شعوری ج 2 ورق 356). کالیوه : شبی مست شد آتشی برفروخت نگون بخت کالیو خرمن بسوخت . سعدی . || سرگشته . گیج . حیران . (برهان )(آنندراج ) : آنکه زو عقل کل بود کالیوچه کند نقش نفس و خامه ...
-
واژههای مشابه
-
کالیو کردن
لغتنامه دهخدا
کالیو کردن . [ وْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سرگشته و گیج کردن : و بخاری از وی سر دماغ شود که مردم را کالیو کند تا اندیشه بشولیده شود. (کیمیای سعادت ).
-
جستوجو در متن
-
گلالتو
لغتنامه دهخدا
گلالتو. [ گ َ ] (ص ) کالیو یعنی ابله و احمق . (شعوری ج 2 ورق 303). و ظاهراً محصف «کالیو» است . رجوع به گلالیوه شود.
-
کلالیوه
لغتنامه دهخدا
کلالیوه . [ ک َ وَ / وِ ] (ص ) سرآسیمه است که سرگشته و دنگ و دبنگ باشد. (برهان ) (ناظم الاطباء). مصحف کالیوه . (حاشیه ٔ برهان مصصح دکتر معین ). همان کالیو است . (انجمن آرا) (آنندراج ). و رجوع به کالیو شود.
-
گلاوه
لغتنامه دهخدا
گلاوه . [ گ َ وَ / وِ ] (ص ) کالیوه . کالیو. احمق . ابله . (شعوری ج 2 ورق 306).
-
گلالیوه
لغتنامه دهخدا
گلالیوه . [ گ َ لی وَ / وِ ] (ص ) ابله . احمق . کالیوه . کالیو. (شعوری ج 2 ورق 306). ظاهراً «کالیوه » و رجوع به گلالتو شود.
-
کالویه
لغتنامه دهخدا
کالویه . [ لو ی َ / ی ِ ] (ص ) سرگردان ومتحیر که کاتوره نیز گویند. (از ناظم الاطباء) (از شعوری ج 2 ورق 259 الف از جهانگیری ). کاتوره . ظاهراً تصحیفی از کالیوه است . رجوع به کالیو و کالیوه شود.
-
کالیوه
لغتنامه دهخدا
کالیوه . [ لی وَ / وِ ] (ص ) بمعنی کالیو است . نادان . احمق . سرگشته . (برهان ) (صحاح الفرس ). آسیمه . (صحاح الفرس ). دیوانه مزاج . (برهان ). کندفهم . (شعوری ج 2 ورق 259). کالویه و حیران و سرگردان . (ناظم الاطباء). || پریشان . (ناظم الاطباء) : ناله ٔ...
-
کالبوی
لغتنامه دهخدا
کالبوی . (ص ) برگشته و متحیر و حیران . (برهان ) (آنندراج ). کالبو. مصحف کالیو و کالیوه . رجوع به کالیوه شود. || نادان و هیچمدان . (برهان ) (آنندراج ). || خام پوی یعنی کسی که راه بیحاصل رود و خام پوید، چه کال بمعنی خام است و پوی یعنی پوینده . (از آنند...
-
رعونه
لغتنامه دهخدا
رعونه . [ رُ ن َ ] (ع مص ) رَعن . (منتهی الارب ). کالیو شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) بی خرد شدن . (دهار) (از اقرب الموارد). حمق . (بحر الجواهر). کمی فکر. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). || (اصطلاح صوفیه ) ثابت ماندن با حظوظ نفس و مقتضی طباع آن . (از...
-
رقاعة
لغتنامه دهخدا
رقاعة. [ رَ ع َ ] (ع مص ) رقاعت . گول ابله و احمق شدن و کم عقل گشتن . (یادداشت مؤلف ). کالیو شدن . (المصادر زوزنی چ بینش ص 405). احمق شدن . شارح مقامات حریری گفته : رقاعة به معنی گولی و احمقی یا پررویی یا کمی شرم است .(از اقرب الموارد). || اشتیاق جن...
-
غلیو
لغتنامه دهخدا
غلیو. [ غ َ وْ ] (ص ) سرگشته و حیران . (از برهان قاطع). و اصح قلیو است نه غلیو، و این لفظ در شعر مولوی نیز قلیو است که در اصل کلیو بوده مخفف کالیو، و اکثر مردم که میخواهند بمخرج حرف زنند تتبع عرب کرده کافها را قاف گویند و صاحب فرهنگ جهانگیری چون اصل ...
-
فلاد
لغتنامه دهخدا
فلاد. [ ف َ ] (ص ) بیهوده و بیفایده و بی نفع و عبث باشد. (برهان ). فلاده . فلیو. هرزه . هرزه و ساقط از اعتبار، خواه کلام ، خواه شخص متکلم و غیر آن . فلاذ به ذال معجمه غلط است ، با دال مهمله صحیح است . و حق آن است که فلیو و فلیوه چنانکه رشیدی گفته به ...