کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کالی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کالی
لغتنامه دهخدا
کالی . (اِخ ) زوجه ٔ سیوا الهه ٔ نیروی مادینه در اساطیر هند.
-
کالی
لغتنامه دهخدا
کالی . (اِخ ) دهی است از دهستان جوانرود بخش پاوه ٔ شهرستان سنندج . که در 47 هزارگزی جنوب خاور پاوه و 32هزارگزی جنوب راه اتومبیل رو کرمانشاه به پاوه واقع است . کوهستانی و سردسیر است و 57 تن سکنه دارد. آبش از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و توتون و ...
-
کالی
لغتنامه دهخدا
کالی . (اِخ ) قصبه ای است در حوالی کابل نزدیک بهبود. (شعوری ج 2 ورق 265 الف ). نام شهری است در حوالی کابل . (ناظم الاطباء).
-
کالی
لغتنامه دهخدا
کالی . (حامص ) خامی . ناپختگی . نارسیدگی . مقابل رسیدگی . || (اِ) نوعی نانخورش زنان . (از شعوری ج 2 ورق 265 الف ).
-
کالی
لغتنامه دهخدا
کالی . (ص )به لغت هندی بمعنی سیاه است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
-
کالی
لغتنامه دهخدا
کالی . (ع ص ) کالی ٔ. اسم فاعل از کلأ بمعنی تأخر. || (اِ) بیعانه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || نسیئه : یقال عینه کالکالی ؛ ای نقده و حاضره ُ کالنسیئة. و فی الحدیث انّه صلی اﷲ علیه و سلم نهی عن بیعالکالی بالکالی و هُو بیعالدین بالدین و النسیئه...
-
کالی
لغتنامه دهخدا
کالی . [ ] (ص نسبی ) منسوب است به کال . رجوع به کال و انساب سمعانی ورق 472 ب شود.
-
کالی
لغتنامه دهخدا
کالی .[ ] (اِخ ) محمدبن احمدبن کالجرجانی ، مکنی به ابوطاهر. محدث است . (از اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 23).
-
واژههای مشابه
-
کالی عواکه
لغتنامه دهخدا
کالی عواکه . [ ] (هندی ، اِ) به هندی عنب اسود است . (فهرست مخزن الادویه ).
-
کالی مرچ
لغتنامه دهخدا
کالی مرچ . [ ] (هندی ، اِ) اسم هندی فلفل اسود است . (فهرست مخزن الادویه ).
-
کالی الو
لغتنامه دهخدا
کالی الو. [ ] (هندی ، اِ) به هندی اجاص اسود است که عیون البقر نامند. (فهرست مخزن الادویه ).
-
کالی بان
لغتنامه دهخدا
کالی بان . (اِخ ) نام شخص بلهوسی است که شکسپیر در نمایشنامه ٔ تامپت او را معرفی کرده است .
-
کالی بکالی
لغتنامه دهخدا
کالی بکالی . [ ب ِ ] (اِ مرکب ) بیعی است که شرط مدت برای هر یک از عوضین در آن نموده . باشند. بیعی که ثمن و مثمن هر دو نسیه باشد (کالی اسم فاعل است از کلأ بمعنای تأخر) و این بیع باطل است . و دلیل بطلان علاوه بر اجماع ، قول حضرت صادق علیه السلام است ...
-
کالی پید
لغتنامه دهخدا
کالی پید. (اِخ ) مردمی بودند در میان قوم سکاها. رجوع به ایران باستان ج 1 ص 582 و 618 شود.