کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کاست پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کاست
لغتنامه دهخدا
کاست .(مص مرخم ، اِمص ) کاستن . کاهیدن . نقصان : چو خورشید بی کاست بادی و راست بداندیش چون ماه بگرفته کاست . اسدی .گرچه اندوه تو و بیم تو از کاستن است ای فزوده ز چراچاره نیابی تو ز کاست . ناصرخسرو.ازیرا که همچون گیا در جهان رونده ست همواره بیشی و کاس...
-
واژههای مشابه
-
کاست گرفتن
لغتنامه دهخدا
کاست گرفتن . [ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) ضعیف شدن . از تن خرد شدن : پس نه مقری تو که ملک خدای هیچ نگیرد نه فزونی نه کاست . ناصرخسرو.شکر است آب نعمت و نعمت نهال اوست بی آب خوش نهال نگیرد مگرکه کاست .ناصرخسرو.
-
کاست کار
لغتنامه دهخدا
کاست کار. (ص مرکب ) دروغگوی را گویند چه کاست بمعنی دروغ هم آمده است . (برهان ).
-
کاپ کاست کاسل
لغتنامه دهخدا
کاپ کاست کاسل . (اِخ ) کاپ کوست . شهری از افریقای انگلیس (ساحل طلائی ). واقع در کرانه ٔ خلیج «گینه »، جمعیت آن 17000 تن است .
-
کاست و فزود
لغتنامه دهخدا
کاست و فزود. [ت ُ ف ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) معرب آن کستبزود . (انجمن آرا) (آنندراج ، ذیل لغت کاست ). کاستن و فزودن . (انجمن آرا) (آنندراج ).- دیوان کاست وفزود ؛ دیوان کستبزود. دیوانی بود که در آن خراج هر یک از ارباب میاه و آنچه میکاسته یا می فزود...
-
بی کم و کاست
لغتنامه دهخدا
بی کم و کاست . [ ک َ م ُ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) بی نقصان یعنی کامل و متمم . (آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
ناکاستنی
لغتنامه دهخدا
ناکاستنی . [ ت َ ] (ص لیاقت ) که نتوان آن را کاست . که نتوان از آن کاست . مقابل کاستنی .
-
کستبزود
لغتنامه دهخدا
کستبزود. [ ک َ ت َ ] (معرب ، اِ مرکب ) معرب کاست و افزود. کاست و فزود. کستفزود. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کاست و افزود شود.
-
کستفزود
لغتنامه دهخدا
کستفزود. [ ک َ ت َ ] (معرب ، اِ مرکب ) کستبزود معرب کاست و افزود. کاست و فزود. در اصل کاست و افزود بود و کستفزود دیوانی را گویند که ارباب خراج در او آنها را نگاه دارد. (نفائس الفنون ).
-
فزونی گرفتن
لغتنامه دهخدا
فزونی گرفتن . [ ف ُ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) افزون شدن . بیشتر شدن : مرا گر زمانه چنین اژدهاست بمردی فزونی نگیرد نه کاست . فردوسی .پس نه مقری تو که ، ملک خدای هیچ نگیرد نه فزونی نه کاست . ناصرخسرو.رجوع به فزونی شود.
-
کستبزود
لغتنامه دهخدا
کستبزود. [ ک َ ت َ ] (معرب ، اِ مرکب ) نام دیوانی بوده است و آن معرب کاست و فزود است . (یادداشت مؤلف ).
-
نکاستنی
لغتنامه دهخدا
نکاستنی . [ ن َ ت َ ] (ص لیاقت ) که کاستنی نیست . که از آن نتوان کاست . مقابل کاستنی . رجوع به کاستنی شود.
-
درشکستگی
لغتنامه دهخدا
درشکستگی . [ دَ ش ِ ک َ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) زیان . نقصان .کاست . کمی . || ورشکستگی . (ناظم الاطباء).