کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کارمند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کارمند
لغتنامه دهخدا
کارمند. [ م َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) خدمتکار. (غیاث ) (آنندراج ). دارنده ٔ کار. کاردار دفتری . کسی که شغلی در دستگاهی دارد. عضو اداره و نظایر آن . (فرهنگستان ). خدمت گزار اداری . مستخدم در یکی از ادارات دولتی مستخدم اداری . ج ، کارمندان . || کارآمد و ...
-
جستوجو در متن
-
کارمندی
لغتنامه دهخدا
کارمندی . [ م َ ] (حامص مرکب )عمل کارمند. داشتن شغلی در دستگاهی . عضویت اداره .
-
عضویت
لغتنامه دهخدا
عضویت . [ ع ُ وی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) عضو بودن . کارمند بودن . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به عضو شود.
-
ارگان
لغتنامه دهخدا
ارگان . [ اُ ] (فرانسوی ، اِ) (از یونانی ارگانن ) عضو. کارمند. || مُبیِّن افکار گروهی : روزنامه ٔ شوری ارگان حزب اجتماعیون بود.
-
پشت میزنشین
لغتنامه دهخدا
پشت میزنشین . [ پ ُ ت ِ ن ِ ] (نف مرکب ) عضو (کارمند) دیوانها و ادارات .
-
عضویت یافتن
لغتنامه دهخدا
عضویت یافتن . [ ع ُ وی ی َ ت َ ] (مص مرکب ) کارمند اداره یا وزراتخانه یا بنگاه یا انجمن و یا حزبی شدن . عضو شدن . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به عضویت شود.
-
سبزآب
لغتنامه دهخدا
سبزآب . [ س َ ] (اِخ ) نام یکی از ایستگاههای راه آهن تهران به اهواز. این محل در 691 هزارگزی تهران و 16 هزارگزی جنوب باختری اندیمشک واقع است . ساکنین آن کارمند راه آهن میباشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
نائب سفارت
لغتنامه دهخدا
نائب سفارت . [ ءِ ب ِ س ِ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) دبیر. کارمند سفارتخانه که مانند وزیر مختار وسفیرکبیر دارای مصونیت سیاسی است و در غیاب آنها میتواند کاردار (شارژدافر) بشود. (فرهنگستان ایران ).
-
خارج مرکز
لغتنامه دهخدا
خارج مرکز. [ رِ ج ِ م َ ک َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) به اصطلاح هیأت دور از مرکز را گویند. (ناظم الاطباء). || اضافاتی که به کارمند دولت در وقت انجام وظیفه در خارج از پایتخت می دهند.
-
قاچاق شدن
لغتنامه دهخدا
قاچاق شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب )از قاچاق ترکی + شدن فارسی . در تداول کالائی بدون پروانه ٔ قانونی به کشوری وارد شدن و یا ورود شخصی بدون گذرنامه به کشوری . || قاچاق شدن کارمند دولت ؛ غیبت کردن وی هنگام سرویس اداری . گریختن از خدمتی قانونی . قاچاق شدن ...
-
مزایا
لغتنامه دهخدا
مزایا. [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مزیة. فزونی ها. (ناظم الاطباء). || عطیه ها و انعام ها. (ناظم الاطباء). || مجازاً به معنی عطایا و انعامات مستعمل می شود. (آنندراج ). || در تداول ، آنچه اضافه بر میزان حقوق مقرر به کارمند دهند مانند حق ریاست ، حق مدیریت ، حق ا...
-
روزمزد
لغتنامه دهخدا
روزمزد. [ م ُ ] (ص مرکب ) آنکه مزد خود روز بروز ستاند. (از یادداشت مؤلف ). کارگر یا کارمندی که حقوق رسمی و ثابت ماهانه ندارد و در مقابل روزهایی که کار میکند مزد دریافت میدارد. مقابل رسمی .- روزمزد کردن ؛ بکار گماردن کسی بعنوان روزمزد. میاومه . یِوا...
-
فسونی
لغتنامه دهخدا
فسونی . [ ف ُ ] (اِخ ) محمودبیک فسونی . گویند از تبریز است . کارمند دفتر است و سیاق را خوب میداند. حسن صورت و سیرت هم دارد. این ابیات از اوست :مُردم از غم سخن از رفتن خود چند کنی این نه حرفی است که گویی و شکرخند کنی گشته غیر از تو دل آزرده و من در تا...
-
مواجب خوار
لغتنامه دهخدا
مواجب خوار. [ م َ ج ِ خوا / خا] (نف مرکب ) آن که مواجب می گیرد. (ناظم الاطباء). مواجب خور. حقوق بگیر. مستمری بگیر. کارمند و خدمتگزار دولت یا سازمان و یا شخصی که آخر هفته یا ماه و یا سال حقوق بگیرد. (از یادداشت مؤلف ) : چنین گویند که نوشیروان یازده ه...