کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کابلی بیگم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کابلی بیگم
لغتنامه دهخدا
کابلی بیگم . [ ب ُ گ ُ ] (اِخ ) دختر میرزا الغ بیگ بن میرزا سلطان ابوسعید و منکوحه ٔ قنبرمیرزا کوکلتاش . (از حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 380).
-
واژههای مشابه
-
کاهی کابلی
لغتنامه دهخدا
کاهی کابلی . [ ی ِ ب ُ ] (اِخ ) ابوالقاسم نجم الدین محمد، شاگرد عبدالرحمان جامی بود. بنابر علو همت به علوم ریمیه قناعت نکرد و روی به علم باطن آورد. در هند به خدمت سید محمد هاشم شاه کرمانی رسید. وفاتش بسال 988 هَ . ق . در اگره هندوستان بود. (از ریاض ا...
-
علی کابلی
لغتنامه دهخدا
علی کابلی . [ ع َ ی ِ ب ُ ] (اِخ ) (علی پرست ...). رجوع به علی پرست کابلی شود.
-
علی کابلی
لغتنامه دهخدا
علی کابلی . [ ع َ ی ِ ب ُ ] (اِخ ) ابن مجاهدبن مسلم بن رفیع کابلی رازی کندی . مکنی به ابومجاهد. رجوع به کابلی (ابومجاهد علی بن ...) و علی (ابن مجاهدبن مسلم ...) شود.
-
ابرنج کابلی
لغتنامه دهخدا
ابرنج کابلی . [ اَ رَ ج ِ ب ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ابرنج . برنج کابلی .
-
پیرمحمد کابلی
لغتنامه دهخدا
پیرمحمد کابلی . [ م ُ ح َم ْ م َ دِ ب ُ ] (اِخ ) از نوادگان تیمور و از شاهزادگان سلسله ٔ تیموری . وی بعهد شاهرخ (حدود سال 832 هَ . ق .) درگذشته است . (حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 620).
-
ربیع کابلی
لغتنامه دهخدا
ربیع کابلی . [ رَع ِب ُ ] (اِخ ) ملا محمد عالم شاعر که در نگارستان سخن او را ربیعی خوانده و در روز روشن از او یادی شده واز اشعار وی نیز آمده است . (از الذریعة ج 9 قسم 2).
-
کابلی هرا
لغتنامه دهخدا
کابلی هرا. [ ب ُ ؟ ] (هندی ، اِ مرکب ) به هندی اهلیلج کابلی است .
-
ابوخالد کابلی
لغتنامه دهخدا
ابوخالد کابلی . [ اَ ل ِ دِ ب ُ ] (اِخ ) وردان ، ملقب به کنکر. او از اصحاب علی بن الحسین علیهماالسلام است و گویند پس از شهادت حضرت حسین بن علی علیه السلام همه ٔ شیعیان از مذهب خویش بگشتند جز چهارتن و آنان ابوخالد کابلی و یحیی بن ام طویل و جبیربن مطعم...
-
امانی کابلی
لغتنامه دهخدا
امانی کابلی . [ اَ ی ِ ب ُ ] (اِخ ) (میر...) شاعری از سادات کابل بود. در سال 981 هَ . ق . در زمان اکبرشاه به هندوستان رفت و در سال 1047 هَ . ق . در شهر جونپور درگذشت . وی در ماده تاریخ گفتن استاد بود، از اوست :سینه چاک است و جگر ریش و دل افکار مراکرد...
-
برنج کابلی
لغتنامه دهخدا
برنج کابلی . [ ب ِ رِج ِ ب ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) تخمی است دوائی و آن کوچک و بزرگ می باشد و کوچک آن بهتر است و رنگ آن مایل به سرخی است . (از برهان ) (از آنندراج ). معرب برنگ کابلی است . (از فهرست مخزن الادویة). ابرنج گویند و برنق ، به پارسی برنگ...
-
برنگ کابلی
لغتنامه دهخدا
برنگ کابلی . [ ب ِ رِ گ ِ ب ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) برنج کابلی ، که گیاهی است . رجوع به برنج و برنج کابلی شود.
-
گنبد پیر کابلی
لغتنامه دهخدا
گنبد پیر کابلی . [ گُم ْ ب َ دِ رِ ب ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایت از دنیا باشد. (شمس اللغات ).
-
گنده پیر کابلی
لغتنامه دهخدا
گنده پیر کابلی . [ گ َ دَ / دِ رِ ب ُ ] (اِخ ) پیر زالی بوده جادوگر و ساحره در کابل . (برهان ). || (اِ مرکب ) کنایه از پیر زال ساحره باشد. (آنندراج ). پیر زال ساحره که کنایت از دنیا باشد : آوارگی نوشَت شده ، خانه فراموشت شده آن گنده پیر کابلی صد سحر ...