کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کابلستان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کابلستان
لغتنامه دهخدا
کابلستان . [ ب ُ ل ِ / ل َ ] (اِخ ) مؤلف قاموس الاعلام گوید: نامی است که وقتی از اوقات به خطه ٔ وسیع و مرتفع اطلاق میشد که قسمت شمال شرقی افغانستان و مرکزش کابل را در بر داشت و شامل قسمت عمده از حوضه ٔ نهر کابل بود. زابلستان هم در طرف جنوب غربیش قرا...
-
جستوجو در متن
-
رشن
لغتنامه دهخدا
رشن . [ رُ ] (اِخ ) نام کوهی بوده در کابلستان . معین گوید: مطابق مندرجات بندهشن هندی ، آذفرنبغ یا آتش روحانیان ، در کوه رشن در کابلستان بوده است . (مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات پارسی ص 221).
-
کاولستان
لغتنامه دهخدا
کاولستان . [ وُ س ِ ](اِخ ) کابل . کابلستان . (لغات شاهنامه ) : دگربهره بر سوی زابلستان یکایک کشم خاک کاولستان . فردوسی .رجوع به کاول شود.
-
غلغلستان
لغتنامه دهخدا
غلغلستان . [ غ ُ غ ُ ل ِ ] (اِ مرکب ) جایی که غلغل و شور و غوغا و داد و فریاد و بانگ و آواز باشد : ز کابلستان تا به زابلستان زمین گشت بر سان غلغلستان . فردوسی .سزد گر به این بوم زابلستان نهد دانشی نام غلغلستان .فردوسی (از انجمن آرا).
-
علی پرست کابلی
لغتنامه دهخدا
علی پرست کابلی . [ ع َ پ َ رَ ت ِ ب ُ ] (اِخ ) وی درویشی سیاح و ازاهالی کابلستان و معاصر صاحب مجمعالفصحاء است و بیتی از او در آن کتاب نقل شده است . رجوع به مجمعالفصحاء ج 2 ص 346 و الذریعه ٔ آقابزرگ طهرانی ج 9 ص 751 شود.
-
کار
لغتنامه دهخدا
کار. (اِخ ) (بلوک ) مطابق مندرجات بندهشن هندی ، آذر فربغ یا آتش روحانیان در کوه رشن در کابلستان بوده است اما احتمال میرود که این اشتباه از جانب نساخ واقع شده باشد. بندهشن ایرانی عبارتی دیگر دارد که متأسفانه قرائت آن بسیار مشکوک است . ویلیمز جکسن آن ...
-
جفت شدن
لغتنامه دهخدا
جفت شدن . [ ج ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) جماع کردن حیوان نر و ماده . (نظام ). جماع . (غیاث ). مباشرت کردن . (آنندراج ). فراهم آمدن زن و مرد یا نر و ماده ٔ هر حیوان به منظور تمتع جنسی . همخوابگی . آرمیدن حیوان نرینه با مادینه . || زن و شوهر شدن . برگزیدن ز...
-
باز
لغتنامه دهخدا
باز. (اِ) باج و خراج را نیز گویند و به این معنی با زای فارسی هم درست است . (برهان ).باج و خراج . (غیاث ) (ناظم الاطباء). خراج که آنرا باج و باژ گویند. (شرفنامه ٔ منیری ). و باژ به زای فارسی نیز آمده . (فرهنگ سروری ). باژ. باج . (رشیدی ). باج .(دِمزن ...
-
تنگدل گشتن
لغتنامه دهخدا
تنگدل گشتن . [ت َ دِ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) غمگین و افسرده شدن . ملول و ناخوش گشتن . اندوهگین و غمناک گردیدن : از آن مردمان تنگدل گشت شاه بخوبی نکرد اندر ایشان نگاه . فردوسی .وگر تنگدل گردی ای نامدارسوی کابلستان یکی کن گذار. فردوسی .بترسید کآید پس او س...
-
زابلستان
لغتنامه دهخدا
زابلستان . [ ب ُ ل َ / ل ِ ] (اِخ ) نام ولایت آباء و اجداد رستم است و آن رازاولستان نیز گویند. (شرفنامه ٔ منیری ) : برآمد بسی روزگاران بر اوی که خسرو سوی سیستان کرد روی که آنجا کند زند و استا رواکند موبدان رابدان بر گوا[ رستم و زال به پیشباز آمدند ]ب...
-
زابل
لغتنامه دهخدا
زابل . [ ب ُ ] (اِخ ) نام ولایت سیستان است . (برهان قاطع). نام ولایتی که آن را نیمروز نیز خوانند و زاول نیز لغت است . (شرفنامه ٔ منیری ). نام ولایت سیستان است و آن را نیمروز نیز خوانند. (فرهنگ جهانگیری ). نام شهری است از ولایت سیستان . (غیاث اللغات ا...
-
پاکرای
لغتنامه دهخدا
پاکرای . (ص مرکب ) که اندیشه ٔ پاک دارد. پاکیزه رای . صاحب رأی پاک . دانا. مقابل ناپاک رای : جهاندار گفتا بنام خدای بدین نام دین آور پاکرای . دقیقی .کنون هر که دارید پاکیزه رای ز قنّوج و ز دنبر و مرغ و مای ستاره شناسان کابلستان همه پاکرایان زابلستان...
-
مرز
لغتنامه دهخدا
مرز. [ م َ ] (اِ) سرحد. (لغت فرس اسدی ) (برهان قاطع) (انجمن آرا) (رشیدی ).دربند. ثغر. حد. خط فاصل میان دو کشور : بیایید یکسر به درگاه من که بر مرز بگذشت بدخواه من . دقیقی .بر مرز بنشاند یک مرزبان بدان تا نسازند کس را زیان . دقیقی .بدو گفت تا مرز ایرا...
-
غزنین
لغتنامه دهخدا
غزنین . [ غ َ ] (اِخ ) صحیح کلمه همان غزنین به نون آخر است و غزنه تلفظ عامه می باشد و مجموع بلاد آن را زابلستان گویند و غزنین قصبه ٔ آن است . شهری بزرگ و ولایت وسیعی در طرف خراسان است و آن حد میان خراسان و هند است در راهی که خیرات بسیاری دارد جز اینک...