کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ک
لغتنامه دهخدا
ک . (حرف ) حرف بیست و پنجم از الفبای فارسی و بیست و دوم از حروف هجای عرب و یازدهم از حروف ابجد و نام آن کاف است . و در حساب جُمَّل آن را بیست گیرند و برای تشخیص از کاف پارسی یا «گ » آن را کاف تازی و کاف عربی گویند، و آن از حروف مصمته و مائیه و هم از ...
-
ک
لغتنامه دهخدا
ک . [ کاف ] (ع حرف ) یکی از حروف هجا است ، مذکر آید و مؤنث مانند سایر حروف و نیز کاف در زبان عرب حرف جار است که جهت تشبیه آید، نحو: زید کالاسد. و تعلیل نزدیک قومی و منه قوله تعالی : کما ارسلنا فیکم رسولاً (قرآن 151/2)؛ ای لاجل ارسالی و قوله : و اذکر...
-
واژههای مشابه
-
پی ک آس
لغتنامه دهخدا
پی ک آس . [ک ِ ] (اِخ ) ملاحی از مردم مارسی در قرن چهارم ق . م .وی در سواحل شمالی به اکتشافاتی توفیق یافته است .
-
جستوجو در متن
-
تکری
لغتنامه دهخدا
تکری . [ ت ُک ْ ک َ / ت َک ْ ک ُ ] (اِخ ) رجوع به تکر شود.
-
کیوی
لغتنامه دهخدا
کیوی . [ ک َ ی َ وی ی ] (ص نسبی ) منسوب به کی [ ک َ / ک ِ ] . (ناظم الاطباء). رجوع به کی [ ک َ / ک ِ ] شود.
-
آکفت
لغتنامه دهخدا
آکفت . [ ک َ / ک ِ / ک ُ ] (اِ) رجوع به آگفت شود.
-
یکه تازی
لغتنامه دهخدا
یکه تازی . [ ی َک ْ ک َ / ک ِ / ی ِک ْ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) عمل و شغل یکه تاز. رجوع به یکه تاز شود.
-
یکه جوان
لغتنامه دهخدا
یکه جوان . [ ی َک ْ ک َ / ک ِ / ی ِک ْ ک َ / ک ِ ج َ ] (اِ مرکب ) جوان منفرد که در جوانی یگانه و بی نظیر باشد. (از ناظم الاطباء).
-
یکه مرد
لغتنامه دهخدا
یکه مرد. [ ی َک ْ ک َ / ک ِ / ی ِک ْ ک َ / ک ِ م َ ] (ص مرکب ) یگانه در مردی . مرد بی عدیل . (یادداشت مؤلف ).
-
شکه
لغتنامه دهخدا
شکه . [ ش َک ْ ک َ / ک ِ ] (اِ) سرگین . (ناظم الاطباء).
-
کش و واکش
لغتنامه دهخدا
کش و واکش . [ ک َ / ک ِ ش ُ ک َ / ک ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) کش واکش .
-
کتکتی
لغتنامه دهخدا
کتکتی . [ ک ُ ک ُ تا ] (ع اِ) بازیی است . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به کتکت [ ک ُ ک ُ ] شود.
-
لشکه لشکه
لغتنامه دهخدا
لشکه لشکه . [ ل َ ک َ / ک ِ ل َ ک َ / ک ِ ] (ص مرکب ) لشک لشک . پاره پاره . (جهانگیری ).