کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ژولیده کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ژولیده کردن
لغتنامه دهخدا
ژولیده کردن . [ دَ / دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پراکنده کردن . پریشان کردن موی .
-
واژههای مشابه
-
ژولیده شدن
لغتنامه دهخدا
ژولیده شدن . [ دَ / دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) درهم و پریشان شدن . رجوع به ژولیدن شود.
-
ژولیده بیان
لغتنامه دهخدا
ژولیده بیان . [ دَ / دِ ب َ ] (ص مرکب ) آنکه بیان و گفتار او درهم و مشوش باشد. (آنندراج ).
-
ژولیده موی
لغتنامه دهخدا
ژولیده موی . [ دَ / دِ ] (ص مرکب ) پریشان موی . آنکه موی و زلف آشفته و درهم دارد: اَشوع ، اشعث ؛ مرد ژولیده موی . شَعْثاء؛ زن ژولیده موی . (منتهی الارب ). منتفش الشعر و منتفشةالشعر؛ ژولیده موی : همی رفت ژولیده دستار و موی کف دست شکرانه مالان به روی ....
-
جستوجو در متن
-
خار کردن
لغتنامه دهخدا
خارکردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ژولیدگی مو را با شانه از بین بردن . از هم جدا کردن موی ژولیده و آشفته بوسیله ٔ شانه و خاصه شانه ٔ دنده درشت . غاز کردن .
-
وژگال
لغتنامه دهخدا
وژگال . [ وِ ] (ص ) در تداول ، ژولیده . شوریده . گوریده . درهم برهم . آشفته . مجعد. در مقابل فرخال . خوار. (یادداشت مرحوم دهخدا).- وژگال بودن (شدن ، کردن ) موی سر؛ آشفته بودن (شدن ، کردن ) آن . مقابل خوار کردن . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
شانه بدل کردن
لغتنامه دهخدا
شانه بدل کردن . [ ن َ / ن ِ ب َ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) معمول زنان ولایت (ایران ) است چنانچه دستار بدل کردن معمول مردان . (بهار عجم ) (آنندراج ). معمول زنان فارس است چنانکه دستار بدل کردن معمول مردان . (ارمغان آصفی ) : شانه ٔ ژولیده مویی کرده با مجنون...
-
کرک شدن
لغتنامه دهخدا
کرک شدن . [ ک ُ ش ُ دَ ](مص مرکب ) بصورت کرک درآمدن . || ژولیده شدن موی . (فرهنگ فارسی معین ). گوریده شدن موی . || مست شدن و بازایستادن ماکیان از بیضه کردن .
-
پژولیدن
لغتنامه دهخدا
پژولیدن . [ پ َ دَ ] (مص ) پژمرده شدن . پژمرده کردن . || درهم شدن . درهم آمیختن . پریشان شدن . تداخل : یکشب این دیوانه را مهمان آن زنجیر کن ور پژولاند سر زلف تو را ژولیده گیر. مولوی (از فرهنگ جهانگیری در لغت پژولش ).|| نرم شدن . (مؤید الفضلاء از فره...
-
کالیدن
لغتنامه دهخدا
کالیدن . [ دَ ] (مص ) بمعنی درهم شدن . (برهان ) (احوال و اشعار رودکی ص 1161) (از شعوری ج 2 ورق 252).پریشان شدن . (آنندراج ). آشفتن . ژولیدن : بهر دنیا تا بکی کالیدنت هر زمان جوشیدن و نالیدنت .شاکر بخاری (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). || درهم کردن . (بره...
-
شانه کردن
لغتنامه دهخدا
شانه کردن . [ ن َ / ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) با شانه مو را باز کردن و پاک کردن . (فرهنگ نظام ). بمعنی شانه زدن . (بهار عجم ) (آنندراج ). خوارکردن و از هم باز کردن تارهای موی سر تا درهم و ژولیده و کرک ننماید : که باز شانه کند همچو باد سنبل رابه پیش چنگ...
-
بشولیدن
لغتنامه دهخدا
بشولیدن . [ ب َ / ب ِ / ب ُ دَ ] (مص ) بشوریدن . پشولیدن . دیدن و دانستن . (برهان ) (فرهنگ خطی ) (صحاح الفرس ) (سروری ). دیدن و نگریستن . (ناظم الاطباء). دیدن . (فرهنگ نظام ) : کار بشولی که خرد کیش شداز سر تدبیر و خرد پیش شد. ابوشکور(از فرهنگ نظام ) ...
-
جفل
لغتنامه دهخدا
جفل . [ ج َ ] (ع مص ) رمیدن و فرار کردن شتران . || گریختن شترمرغ . || شتاب آوردن وگریختن مردم . (اقرب الموارد). || پریشان شدن و ژولیده گردیدن موها. || تیز وزیدن باد. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || رنج بردن با قدرت . بلا و سختی را با پافشاری تحم...