کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
رطب چین
لغتنامه دهخدا
رطب چین . [ رُ طَ ] (نف مرکب ) آنکه رطب چیند. که رطب از نخل بازکند. رباینده ٔ رطب از نخل : در باغچه ٔ گل قصب چین گردن زده زنگی رطب چین . نظامی .رطب چینی که با نخلم ستیزدز من جز خار هیچش برنخیزد. نظامی .رطب چین درآمد زدوشینه خواب دماغی پرآتش دهانی پرآ...
-
ریزه چین
لغتنامه دهخدا
ریزه چین . [ زَ / زِ ] (نف مرکب ) که قطعات خرد چیزی را بچیند و بردارد. ریزه خوار. (یادداشت مؤلف ) : جرعه خوار ساغر فکر بلند از تشنگی ریزه چین سفره ٔ راز منند از ناشتا. خاقانی .رومیان هندوان پیشه ٔ اوچینیان ریزه چین تیشه ٔ او. نظامی .رجوع به ریزه خوا...
-
ژنده چین
لغتنامه دهخدا
ژنده چین . [ ژَ / ژِدَ / دِ ] (نف مرکب ) آنکه پاره های جامه ٔ کهنه از راهها و کوچه ها چیند. (رشیدی ). رجوع به کهنه چین شود.
-
سخن چین
لغتنامه دهخدا
سخن چین . [ س ُ خ َ ] (نف مرکب ) آنکه در میان سخن سعایت کند. (آنندراج ). غَمّاز. واشی . دوبهم زن . نمام . ساعی : گفته اش سربسر دروغ بوداو سخن چین چو آسموغ بود. طیان .سدیگر سخن چین و دورویه مردبکوشد برانگیزد از آب گرد. فردوسی .سخن چین و بیدانش و چاره ...
-
شاه چین
لغتنامه دهخدا
شاه چین . (نف مرکب ) که شاه چیند. که شاه برگزیند و انتخاب کند. || منتخب . || (اِ مرکب ) منتخب از ثمار. (یادداشت مؤلف ). چین اول از میوه و جز آن . بار اول که معظم میوه یا نیکوتر از آن چیده شود. چیدن برگزیده ٔ میوه ٔ درختی را.
-
شاه چین
لغتنامه دهخدا
شاه چین . [ هَِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پادشاه کشور چین . || (اِخ ) در بیت ذیل از فردوسی مراد افراسیاب است . (از یادداشت مؤلف ) : شد این لشکر از خواسته بی نیازکه از لشکر شاه چین ماند باز.فردوسی .
-
سنگ چین
لغتنامه دهخدا
سنگ چین . [ س َ ] (نف مرکب ) سنگ چین کننده . || (ن مف مرکب ) دیواری که از چیدن سنگها روی هم ساخته باشند. (ناظم الاطباء).
-
کارخانه ٔ چین
لغتنامه دهخدا
کارخانه ٔ چین . [ ن َ / ن ِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نگارستان چین : آن پری پیکر حصارنشین بود نقاش کارخانه ٔ چین .نظامی (هفت پیکر ص 219).
-
علی چین
لغتنامه دهخدا
علی چین . [ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چهاردولی ، بخش مرکزی شهرستان مراغه . واقع در 70 هزارگزی جنوب خاوری مراغه و 10 هزارگزی شمال خاوری راه شوسه ٔ شاهین دژ به میاندوآب . ناحیه ای است کوهستانی و دارای آب و هوای معتدل و 214 تن سکنه . آب آن از چشمه ...
-
فضاله چین
لغتنامه دهخدا
فضاله چین . [ ف ُ ل َ / ل ِ ] (نف مرکب ) باغبان که شاخه های زاید را می تراشد. (غیاث ).
-
میخ چین
لغتنامه دهخدا
میخ چین . (نف مرکب ، اِ مرکب ) میخ چیننده . که میخ را بچیند. آن که یا آنچه میخ را قطع کند و ببرد یا برآورد. که میخ را با ابزاری از میان قطع کند یا از جایی برآرد. افزاری است فلزی ، مانند انبردست که دهان آن سخت برنده و تیز است و با آن میخ را از جایی که...
-
موی چین
لغتنامه دهخدا
موی چین . (اِ مرکب ) منقاش . خارچین . خارچینه .موی چینه . موچین . موچینه . موچنا. (یادداشت مؤلف ).
-
مهره چین
لغتنامه دهخدا
مهره چین . [ م ُ رَ / رِ ] (نف مرکب ) بازیگر. || حقه باز. (غیاث ) (آنندراج ).
-
ناخن چین
لغتنامه دهخدا
ناخن چین . [ خ ُ ] (اِ مرکب ) افزاری که ناخن می چیند و لفظ دیگرش ناخن گیراست . (فرهنگ نظام ). آنچه با وی ناخن گیرند. (شمس اللغات ). ابزاری که بدان ناخن چینند و کوتاه کنند. ناخن بُرای . ناخن پیرای . ناخن گیر. رجوع به ناخن گیر شود.
-
میوه چین
لغتنامه دهخدا
میوه چین .[ می وَ / وِ ] (نف مرکب ) میوه چیننده . که میوه بچیند. آنکه از درخت یا گیاه میوه جدا کند : شاید اگر در حرم سگ ندهد آب دست زیبد اگر در ارم ، بز نبود میوه چین . خاقانی . || بمجاز بهره مند. سود برنده : من زان گره گوشه نشین نی درد کش نی میوه چی...