کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چپار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چپار
لغتنامه دهخدا
چپار. [ چ َ ] (ص ) هر چیز دورنگ باشد عموماً. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). هر چیز دورنگ راگویند. (جهانگیری ). اعرم . (منتهی الارب ) : فلفل و زردچوبه روی نمک بر نسیج چپار فضله ٔ کک . دهخدا(دیوان ص 20).|| کبوتری سبز که خالهای سیاه بر ...
-
جستوجو در متن
-
ابرشاش
لغتنامه دهخدا
ابرشاش . [ اِرِ ] (ع مص ) رخش شدن اسب . (زوزنی ). چپار شدن اسب .
-
بریش
لغتنامه دهخدا
بریش . [ ب َ ] (اِ) اسپ چپار، که خجکها دارد بخلاف رنگ خود. (منتهی الارب ). اسپ چپار که خجکهای سفید یا سیاه بخلاف لون آن دارد. (آنندراج ). به معنی أبرش است . (از ذیل اقرب الموارد از لسان ). رجوع به ابرش شود.
-
نمش
لغتنامه دهخدا
نمش . [ ن َ م ِ ] (ع ص ) ثور نَمِش ؛ آن گاو که نقطه هادارد. (مهذب الاسماء). گاو نر چپار. (از منتهی الارب ) . گاو نر چپار و ابلق . (ناظم الاطباء). گاو کوهی که بر او نقطه های سیاه و سفید باشد. (برهان قاطع) (از اقرب الموارد). ثور نَمِش القوائم ؛ که در ق...
-
تلمیع
لغتنامه دهخدا
تلمیع. [ ت َ ] (ع مص ) رنگارنگ گردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار). چپار شدن اندام یعنی خجکهای مخالف رنگ بر اندام برآمدن . (منتهی الارب ). بافته را به رنگهای گوناگون کردن . (از اقرب الموارد). || (اِ) پیسی در بدن اسب مخالف رنگ آن . ج ، تلا...
-
اشیه
لغتنامه دهخدا
اشیه . [ اَش ْ ی َه ْ ] (ع ص ) آنچه در آن رنگهایی مخالف رنگ دیگر اعضا پدید آید. گویند:«ثورٌ اشیه » چنانکه گویند: «فَرَس ٌ ابلق ». و نسبت بدان وَشَوی ّ است . (از المنجد). و در منتهی الارب ذیل شیة آمده است : رنگ اسب و جز آن که مخالف سایر اندام باشد... ...
-
شیة
لغتنامه دهخدا
شیة. [ ی َ ] (ع اِ) نشان و رنگ اسب و جز آن که مخالف سایر اندام باشد. ج ، شیات . منه قوله تعالی : لا شیة فیها ؛ ای لیس فیها لون یخالف سائر لونها، و یقال : ثور اَشْیَه ؛ یعنی گاو چپار، کما یقال : فرس ابلق و تیس اذراء. (منتهی الارب ). هر رنگی که مخالف ب...
-
بر رویه
لغتنامه دهخدا
بر رویه . [ ب َ ی َ / ی ِ ] (ص مرکب ) این کلمه را مؤلف در متنی معتبر دیده اند که معادل (شَزْر) به کار رفته است بمعنی باژگونه و چپار تافتن ریسمان در مقابل فرورویه تافتن آن که ترجمه ٔ یَسْر است . (یادداشت بخط مؤلف ). صاحب منتهی الارب آرد: شزر الحبل ؛...
-
نمش
لغتنامه دهخدا
نمش . [ ن َ م َ ] (ع اِ) خجک های سپید و سیاه ، یا نقطه های پوست گاو و جز آن ، مخالف رنگ آن . (منتهی الارب ). نقطه های سفید و سیاه و صورت های سیاه و سفید را گویند. (جهانگیری ). نقطه های سپید و سیاه و گفته اند لکه هائی که بر پوست پدید آید به خلاف رنگ پ...
-
موقف
لغتنامه دهخدا
موقف . [ م ُ وَق ْق َ ] (ع ص ) اسبی که بالای دوش وی چپار باشد که گویا از سپیدی منقش است . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). || اسبی که در خردگاه دست و پای آن سپیدی باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (صبح الاعشی ج 2 ص 21). || خری که بر هر ذ...
-
اذرء
لغتنامه دهخدا
اذرء. [ اَ رَءْ ] (ع ص ) مرد پیر. (منتهی الارب ). || مردی که موی پیش سر او سفید باشد. || سیاه و سپیدگوش . (تاج المصادر بیهقی ).- تیس اذرء ؛ تکه ٔ چپار. مؤنث : ذَرْآء.- فرس اذرء و جدی اذرء ؛ کذلک . (منتهی الارب ). ارقش الاذنین و سائره اسود. (صحاح الل...
-
اعرم
لغتنامه دهخدا
اعرم . [ اَ رَ ] (ع ص ) بز نر که بر لبش سپیدی و سیاهی باشد. ومنه الحدیث : ضحی معاذ بکبش اعرم ؛ ای الذی فیه سواد و بیاض . ج ، عُرم . (منتهی الارب ). بز نر که بر لبش سپیدی و سیاهی باشد. || آنکه در وی سپیدی و سیاهی بود. (ناظم الاطباء). آنچه رنگ سیاهی و ...
-
ابرش
لغتنامه دهخدا
ابرش . [ اَ رَ ] (ع ص ، اِ) زیوری از زیورهای اسب . رخش . چپار. (منتهی الارب ). ملمع. اسب که نقطه های خرد دارد. (مهذب الاسماء). آنکه بر پوست نقطه های سفید دارد. (دستوراللغه ٔ ادیب نطنزی ). اسب که نقطه های سپید دارد مخالف باقی رنگ . اسبی که بر اعضای او...
-
ابلق
لغتنامه دهخدا
ابلق . [ اَ ل َ ] (ع ص ، اِ) بعض لغت نامه نویسان فارسی این کلمه را معرب ابلک فارسی گفته اند لکن لغویون عرب اشاره ای بدان نکرده اند. دورنگ : خاصه هنگام بهاران که جهان خوش گشته ست آسمان ابلق و روی زمی ابرش گشته ست . منوچهری . || رنگی سفید که با آن رنگ ...