کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چوزه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چوزه
لغتنامه دهخدا
چوزه . [ زَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دودانگه بخش ضیأآباد شهرستان قزوین . 545 تن سکنه دارد. از چشمه و رودخانه محلی آبیاری میشود.محصولش غلات است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).
-
چوزه
لغتنامه دهخدا
چوزه . [ زَ / زِ ] (اِ) غوزه ٔ پنبه را گویند. (یادداشت مؤلف ). کشکله ؛ چوزه ٔ پنبه بود که از او پنبه بیرون کنند. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). || رخنهای کمردوک را نیز گویند که در وقت پنبه رشتن ریسمان چرخ را در آن اندازند. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن...
-
چوزه
لغتنامه دهخدا
چوزه . [ زَ / زِ] (اِ) بچه ٔ نوزاد ماکیان که بتازیش فرخ خوانند. (شرفنامه ٔ منیری ). بچه ٔ ماکیان . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). بچه ٔ ماکیان و جز آن . (ناظم الاطباء). جوجه . (فرهنگ فارسی معین ). بچه ٔ مرغ . جوجه . چوژه . فرخ . فَرّوج قوب . (یاددا...
-
واژههای مشابه
-
چوزه باز
لغتنامه دهخدا
چوزه باز. [ زَ / زِ ] (نف مرکب ) آنکه چوزه بازد. چوزگان ببازی گیرد. || آنکه چوز را ببازد. || زن پیر که مایل بمردان جوان باشد. (ناظم الاطباء). جوان سال پسند.
-
چوزه خون
لغتنامه دهخدا
چوزه خون . [ چ َ زَ خ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اوجان بخش بستان آباد شهرستان تبریز. 667 تن سکنه دارد. از اوجای چای آبیاری میشود. محصولش غلات ، سیب زمینی و یونجه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
-
چوزه ربا
لغتنامه دهخدا
چوزه ربا. [ زَ / زِ رُ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) جوجه ربا. مرغ گوشت ربا. چوزه رباینده . غلیواج را گویند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). غلیواج را گویند که جوجه شکار کند. (انجمن آرا). زغن . خاد. رجوع به چوزه لوا شود.
-
چوزه لوا
لغتنامه دهخدا
چوزه لوا. [ زَ ل ِ / ل ُ ] (اِ مرکب ) چنگلاهی . (شرفنامه ٔ منیری ). جوجه ربا. چوزه ربا. زغن . خاد. مرغ گوشت ربا. غلیواج . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به چوزه ربا شود.
-
جستوجو در متن
-
چوجه
لغتنامه دهخدا
چوجه . [ ج َ / ج ِ ] (اِ) چوزه و جوجه . (ناظم الاطباء). رجوع به چوزه و جوجه شود.
-
چوژه ربا
لغتنامه دهخدا
چوژه ربا. [ ژَ / ژِ رُ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) چوزه ربا. چوزه لوا. جوجه ربا. مرغ گوشت ربا. زغن . غلیواژ. (یادداشت مؤلف ). رجوع به چوزه ربا شود.
-
قابة
لغتنامه دهخدا
قابة. [ ب َ ] (ع اِ) چوزه و تخم مرغ . (ناظم الاطباء).
-
چوژه
لغتنامه دهخدا
چوژه . [ ژَ / ژِ ] (اِ) غوزه ٔ پنبه . رجوع به چوزه شود.
-
زقاقیع
لغتنامه دهخدا
زقاقیع. [ زَ ] (ع اِ) چوزه ٔ کبک . قلب زعاقیق است . و واحد آن زقوع است یا نیامده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). چوزه های کبک و فره . (ناظم الاطباء).
-
شقذ
لغتنامه دهخدا
شقذ. [ ش ِ ] (ع اِ) حشرات الارض و هوام .(ناظم الاطباء). || آفتاب پرست . (از اقرب الموارد). || گرگ . || چوزه ٔ شوات . || چوزه ٔ مرغ سنگخوار. (ناظم الاطباء).