کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چغیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چغیدن
لغتنامه دهخدا
چغیدن . [ چ َ دَ ] (مص ) به معنی سعی کردن و کوشش نمودن باشد. (برهان ) (آنندراج ). کوشیدن و سعی کردن . (ناظم الاطباء). || دم زدن . (برهان ) (آنندراج ). دم زدن و نفس کشیدن . (ناظم الاطباء). || چخیدن . ستیزه کردن و بر روی کسی جستن : خدایا راست گویم فتنه...
-
واژههای همآوا
-
چقیدن
لغتنامه دهخدا
چقیدن . [ چ َ دَ ] (مص ) نیزه نصب نمودن و میخ فروکردن . || حمله کردن و بیگدیگر زدن . || خصومت کردن . (ناظم الاطباء). چخیدن . چغیدن . || همهمه شدن . (ناظم الاطباء). || درمانده شدن . (ناظم الاطباء). || چخیدن . چغیدن . دم زدن . و رجوع به چخیدن شود.
-
جستوجو در متن
-
جغیدن
لغتنامه دهخدا
جغیدن . [ ج َ دَ ] (مص ) چغیدن . چخیدن . رجوع به همین لغات شود.
-
چغنده
لغتنامه دهخدا
چغنده . [ چ َ غ َ دَ / دِ ] (نف ) آن کس که میچغد. آنکه میچخد. و رجوع به چغیدن شود.
-
چقیدن
لغتنامه دهخدا
چقیدن . [ چ َ دَ ] (مص ) نیزه نصب نمودن و میخ فروکردن . || حمله کردن و بیگدیگر زدن . || خصومت کردن . (ناظم الاطباء). چخیدن . چغیدن . || همهمه شدن . (ناظم الاطباء). || درمانده شدن . (ناظم الاطباء). || چخیدن . چغیدن . دم زدن . و رجوع به چخیدن شود.
-
چوخیدن
لغتنامه دهخدا
چوخیدن . [ دَ ] (مص ) چخیدن . (جهانگیری ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). ستیزه کردن . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). و این تبدیل چخیدن است . (آنندراج ). رجوع به چخیدن و نیز رجوع به چغیدن شود. || کوشیدن . (برهان ) (ناظم الاطبا...
-
چخیدن
لغتنامه دهخدا
چخیدن . [ چ َ دَ ] (مص ) کوشیدن . (از فرهنگ اسدی ) (برهان ) (ناظم الاطباء). کوشش کردن . (انجمن آرا) (آنندراج ) (فرهنگ نظام ). سعی کردن . (از برهان ) (آنندراج ). چغیدن : ما را بدان لب تو نیاز است در جهان طعنه مزن که با دو لب من چرا چخی . کسائی (از فره...
-
خدای
لغتنامه دهخدا
خدای . [خ ُ ] (اِخ ) اله . (مهذب الاسماء). اﷲ. خدا. (ناظم الاطباء). کلمه ٔ خدای صورت دیگریست برای خدا و بهمان معنی و اطلاق است . رجوع به خدا و ترکیبات آن شود : تا آنگه که بگویند که خدای عزوجل یکی است و بجز او خدای نیست ، چون بگویندتیغ از گردن ایشان ب...
-
دنبال
لغتنامه دهخدا
دنبال . [ دُم ْ ] (اِ مرکب ) (از: دنب ، به معنی ذنب + َال ، ادات نسبت ) ذنب . (دهار). دم و ذنب . (ناظم الاطباء). دم اعم از آنکه ازآن ِ پرنده باشد یا از حیوانات . (از غیاث ): دم ؛ دنبال اسب . دنبال شتر. (یادداشت مؤلف ). دنباله . (برهان ) (از انجمن آر...
-
خدا
لغتنامه دهخدا
خدا. [ خ ُ ] (اِخ ) نام ذات باری تعالی است همچو «اله » و «اﷲ». (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). در حاشیه ٔ برهان قاطع در وجه اشتقاق این کلمه چنین آمده است : پهلوی متأخر xvatay ، پهلوی اشکانی xvatadh ، پازند « xvadaiهوبشمان ص 54 ح » «مسینا 139...