کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چشید پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
جام چشیدن
لغتنامه دهخدا
جام چشیدن . [ چ َ دَ ] (مص مرکب ) می نوشیدن . از پیاله می خوردن . از جام می نوشیدن : بجامی که ساقی خود اول چشیدبه نقلی که شکّر دهانی گزید.ظهوری ترشیزی (از ارمغان آصفی ).
-
فگار گردیدن
لغتنامه دهخدا
فگار گردیدن . [ ف َ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) فگار شدن . مجروح شدن . خسته شدن : خار مَدْرو تا نگردد دست و انگشتان فگارکز نهال و تخم تتری کی شکر خواهی چشید؟ ناصرخسرو.رجوع به فگار شدن شود.
-
لقمه از آهن چشیدن
لغتنامه دهخدا
لقمه از آهن چشیدن . [ل ُ م َ / م ِ اَ هََ چ َ دَ ] (مص مرکب ) لقمه ٔ آهن چشیدن . کنایه از زخم خوردن است . (آنندراج ) : آنکه سرش زرکش سلطان کشیدبازپسین لقمه ز آهن چشید.نظامی .
-
جرعه چشیدن
لغتنامه دهخدا
جرعه چشیدن . [ ج ُع َ / ع ِ چ َ دَ ] (مص مرکب ) آشام چشیدن : لاجرم درآن ظلمت از ظلم آن سیه دلان سالم مانده جرعه ای از آب حیات چشید. (از ارمغان آصفی ).
-
گوش دریده
لغتنامه دهخدا
گوش دریده . [ دَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) آنکه گوش او دریده باشد. که گوش او شکافته باشد. که گوش او پاره شده باشد. || (اِ مرکب ) دف . (آنندراج ). طبلکی که کودکان بدان بازی می کنند. (ناظم الاطباء) : راه زنی می کند گوش دریده از آنک سیلی بسیار خورد زخم طپا...
-
لماظ
لغتنامه دهخدا
لماظ. [ ل َ ] (ع اِ) چیزی اندک . یقال : ما له لماظٌ؛ ای شی ٔ یذوقه و شربه لماظاً؛ ای اندک اندک به نوک زبان چشید آنرا. (منتهی الارب ). یقال : ماذاق لماجاً و لا لماظاً و لا لماقاً و لا لماکاً؛ ای طعاماً. (مهذب الاسماء). لماج . لماق . لماک .
-
بابا
لغتنامه دهخدا
بابا. (اِخ ) (امیر...)حاکم کابل . صاحب حبیب السیر آرد: در اواخر همین سال میرزاشاه محمودبن میرزا بابر که بعد از فرار سپاه میرزاجهانشاه بولایت سیستان افتاده بود در محاربه ای که میان امیرخلیل هندوکه و حاکم کابل امیربابا روی نمودشربت شهادت چشید ... (حبیب...
-
باباعشقی تبرائی
لغتنامه دهخدا
باباعشقی تبرائی . [ ع ِ ی ِت َ ب َرْ را ] (اِخ ) خواندمیر در «ذکر تسلط محمد تیمور سلطان و عبیداﷲخان بر بعضی از بلاد خراسان » آرد:در بعضی از آن معارک باباعشقی تبرائی که معتمدلله بیک بود بدست اوزبکان گرفتار گشته شربت شهادت چشید. (حبیب السیر چ خیام ج 4 ...
-
خانه پرداختن
لغتنامه دهخدا
خانه پرداختن . [ ن َ / ن ِ پ َ ت َ ] (مص مرکب ) خانه را آرایش کردن . خانه را زینت کردن . خانه را پاک کردن : پارسایی که خمر عشق چشیدخانه گو با معاشران پرداز. سعدی (طیبات ).پیش ازین خاطر من خانه ٔ پرمشغله بوداز تو پرداختمش وز همه عالم رفتم .سعدی (طیبات...
-
چشیدن
لغتنامه دهخدا
چشیدن . [ چ َ / چ ِ دَ ] (مص ) اندک چیزی خوردن برای استعلام لذت و مزه ٔ آن . (آنندراج ). مزه کردن و احساس مزه و طعم نمودن . (ناظم الاطباء). از چیزی اندک خوردن . (فرهنگ نظام ). امتحان کردن طعم و مزه ٔ مأکولات و مشروبات . چاشنی کردن و چاشنی گرفتن . آگ...
-
بشیر
لغتنامه دهخدا
بشیر. [ ب َ ] (اِخ ) ابن سعد انصاری .در سال هفتم هجرت محافظت اسلحه از جانب رسول اکرم به وی تفویض شده بود. وی کسی بود که برای جانشینی حضرت رسول چون عمر بگروه انصار گفت شما از سید ابرار نشنیدند که فرمود: «الائمة من قریش » وی جواب داد که بخدا سوگند که ا...
-
خطر کردن
لغتنامه دهخدا
خطر کردن . [ خ َ طَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تهور کردن . خود را بخطر افکندن . (یادداشت بخط مؤلف ) : مهتری گر بکام شیر در است رو خطر کن ز کام شیر بجوی . حنظله بادغیسی .روزیش خطر کردم و نانش بشکستم بشکست مرا دست و برون کرد ز خیری . مشفق بلخی (از فرهنگ اسدی...
-
تتری
لغتنامه دهخدا
تتری . [ ت َ / ت ُ ] سماق بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 521). سماق باشدکه از آن آش پزند. (صحاح الفرس ). سماق . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ) (دهار) (زمخشری ) (فرهنگ رشیدی ) (ناظم الاطباء) (الفاظالادویه ص 72). سماق باشد. (فرهنگ جهانگیری ). سماق را گوین...
-
عمه
لغتنامه دهخدا
عمه . [ ع َم ْ م َ / م ِ ] (از ع ، اِ) مؤنث عم . خواهر پدر. (از منتهی الارب ). عمّت . عَمّة : در آنجا یکی عمه بد شاه راکه درخوربدی فرّ او گاه راچو آگه شد از عمه ٔ شهریارکجا نوشه بد نام آن نوبهار. فردوسی .نالش او راکشید مادر و فرزندشربت او را چشید عم...
-
حبیب اﷲ جرجانی
لغتنامه دهخدا
حبیب اﷲ جرجانی . [ ح َ بُل ْ لاه ِ ج ُ ] (اِخ ) (امیر...) از احفاد والانژاد اشرف علماء ربانی امیر شریف الدین علی جرجانی است و سید شرف الدین علی صدر که در جنگ سلطان سلیم [ چالدران - رجب 920 هَ . ق . ] شربت شهادت چشید برادرزاده ٔ آنجناب بود، و حال امیر...