کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چستی کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چستی کردن
لغتنامه دهخدا
چستی کردن .[ چ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) چابکی و شتاب کردن در کار. جلدی و چابکی کردن . کَتع. (منتهی الارب ) : یک امروز در کار چستی کنیدبمردانگی بس درستی کنید. فردوسی .رجوع به چست وچستی شود.
-
جستوجو در متن
-
کتع
لغتنامه دهخدا
کتع. [ ک َ ] (ع مص ) کتع به ، برد آنرا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || چستی و چالاکی کردن کسی در کار خود و کوشش نمودن .(از ناظم الاطباء). چستی و شتابی کردن در کار. || درترنجیدن و منقبض شدن (در کار)، از اضداد است . || گریختن و سوگ...
-
وشکردن
لغتنامه دهخدا
وشکردن . [ وَ / وِ / وُ ک َ دَ ] (مص ) وشکریدن . واشکردن . وشکلیدن . وشکولیدن . کارها را چست و چابک انجام دادن . (فرهنگ فارسی معین ). به چستی و چالاکی به کمک کسی شتافتن . ساعی و جاهد شدن . جد کردن . کوشیدن . سعی کردن . || محنت کشیدن با جد و جهد. || ن...
-
پیشقدمی
لغتنامه دهخدا
پیشقدمی . [ ق َ دَ ] (حامص مرکب )حالت و چگونگی پیشقدم . عمل پیشقدم . سبقت و چُستی . صاحب آنندراج آرد: تصمیم در کاری و جلو رفتن با جسارت و با لفظ کردن و نمودن و شدن و بودن استعمال شود.
-
وشکولیدن
لغتنامه دهخدا
وشکولیدن . [ وِ دَ ] (مص ) وشکلیدن . مصدر وشکول است به معنی جلد و چابک و هوشیار و قوی شدن . (انجمن آرا). جلدی نمودن در کار. جلدی و چستی و چابکی کردن در کارها. (برهان ). به جلدی و تندی و چابکی و هوشیاری و زرنگی و نیکویی کاری را کردن . (ناظم الاطباء). ...
-
نزق
لغتنامه دهخدا
نزق . [ ن َ ] (ع مص ) برسکیزیدن اسپ بر ماده ، یا پیش درآمدن از سبکی و چستی و برجستن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). برسکیزیدن نریان بر مادیان ، یا به چستی و چالاکی پیش درآمدن و برجستن . (از ناظم الاطباء). نزوق . (منتهی الارب ). سبق گرفتن ستور بر دیگر...
-
افور
لغتنامه دهخدا
افور. [ اُ ] (ع مص ) سخت دویدن . (آنندراج ) (منتهی الارب ). نیک دویدن . (تاج المصادر بیهقی ). || سبکی و چالاکی نمودن در خدمت . (منتهی الارب ). چستی نمودن در خدمت . (آنندراج ). || دفع کردن . راندن . || سخت شدن گرما. (منتهی الارب ).
-
جلادت
لغتنامه دهخدا
جلادت . [ ج َدَ ] (ع اِمص ) چستی و چابکی و دلیری . (ناظم الاطباء)(آنندراج از غیاث و کشف و صراح ). چالاکی . (ناظم الاطباء) : همگان اقرار کردند که در مدت عمر خویش از چنین جلادت در کسی یاد ندارند. (تاریخ بیهقی ).بیایمت که ببینم کدام زهره و یاراروم که بی...
-
بشکولیدن
لغتنامه دهخدا
بشکولیدن . [ ب َ / ب ِ دَ ] (مص ). حریص بودن در کارها. (برهان ) (ناظم الاطباء) (از سروری ) (مؤید الفضلاء). آزور بودن در کارها . رجوع به شعوری ج 1 ورق 186 شود. || جلدی و چابکی نمودن . (برهان ) (مؤید الفضلاء) (ناظم الاطباء). جلدی نمودن . (سروری ). چا...
-
تشمیر
لغتنامه دهخدا
تشمیر. [ ت َ ] (ع مص ) جامه فراهم گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ). جامه فاهم گرفتن . (زوزنی ). جامه را فراهم گرفتن . (دهار). برداشتن جامه را و برچیدن :شمر الثوب عن ساقه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد). دامن بر میان زدن . (آنندراج ). || ...
-
چابکی
لغتنامه دهخدا
چابکی . [ ب ُ ] (حامص ) چالاکی . تندی . جلدی . سبکی . چستی . سرعت . شتاب . چربدستی . و رجوع به چستی شود: جَلدَة؛ چابکی مردم و غیر وی . تَجَلّدَ؛ به تکلف چابکی کرد. تَصَرّم ؛ چابکی کردن . (منتهی الارب ) : بچابکی برباید کجا نیازاردز روی مرد مبارز بنوک ...
-
پای تابه
لغتنامه دهخدا
پای تابه . [ ب َ / ب ِ ] (اِ مرکب ) لفاف . لفافه . (السامی ). جامه ٔ سطبر که بچند تای مسافران برپای پیچند دفع سرما یا چستی و چالاکی رفتار را. پای پیچ : و از وی [ از چغانیان ] پای تابه خیزد و گلیمینه و بساط پشمین . (حدود العالم ص 109). پس رداء او بستد...
-
سبکباری
لغتنامه دهخدا
سبکباری . [ س َ ب ُ ] (حامص مرکب ) آسودگی . راحتی . فارغبالی : گوشت که بر کتف وی [ ضحاک ] بود ریش گشت و بدرد آمد چنانکه شب و روز مرد را از درد سبکباری نبود و هیچ مخلوق مر آن دوش او را دوا ندانست کردن . (ترجمه ٔ طبری بلعمی ). || مجرد از علایق دنیوی بو...
-
شگرفی
لغتنامه دهخدا
شگرفی . [ ش َ / ش ِ گ َ ] (حامص ) خوبی . نیکویی . (ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف ) : همه روز این شگرفی بودکارش همه عمر این روش بود اختیارش . نظامی . || زیبایی . (یادداشت مؤلف ) (ناظم الاطباء). اعلایی . (ناظم الاطباء) : رخش حسن ای جان شگرفی را به میدا...