کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چرخیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چرخیدن
لغتنامه دهخدا
چرخیدن . [ چ َ دَ ] (مص ) چرخ زدن . گرد گردیدن . چون سنگ آسیا بدور خویش گشتن . مانند گردباد به گرد خویش درآمدن . گردیدن . بر یک جای گردیدن به گرد خویش . چرخ خوردن بدور خود یا بدور چیزی یا کسی . || رقصیدن . چرخ زدن از روی شوق و شعف . || راه رفتن بیهود...
-
جستوجو در متن
-
چرخ پر
لغتنامه دهخدا
چرخ پر. [ چ َ پ َ ] (اِ مرکب ) در اصطلاح ورزشکاران ، پریدن بهوا در وقت چرخیدن . (فرهنگ نظام ).
-
چرخان
لغتنامه دهخدا
چرخان .[ چ َ ] (نف ، ق ) گردان . گردگردان . چرخنده . || در حال چرخیدن . || در حال چرخانیدن .
-
چرخیدگی
لغتنامه دهخدا
چرخیدگی . [ چ َ دَ / دِ ] (حامص ) گردگردی . دوران . گردش . حرکت دورانی . دور. و رجوع به چرخیدن شود.
-
چرخیده
لغتنامه دهخدا
چرخیده . [ چ َ دَ / دِ ] (ن مف / نف ) چرخ خورده . چرخ زده . رجوع به چرخیدن شود.
-
داءالدور
لغتنامه دهخدا
داءالدور. [ ئُدْ دَ ] (ع اِ مرکب ) مرض مخصوص گوسفند و گاوو در آن حیوان متشنج شود و بدور خود چرخیدن گیرد.
-
چرخ جنگلی
لغتنامه دهخدا
چرخ جنگلی . [ چ َ خ ِ ج َ گ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در اصطلاح ورزشکاران ، چرخیدن آهسته با فاصله ٔ زیاد دادن میان دو پا. (فرهنگ نظام ).
-
چرخندگی
لغتنامه دهخدا
چرخندگی . [ چ َ خ َ دَ / دِ ] (حامص ) حرکت دورانی . دوران . گردش دوری . عمل چرخیدن و حرکت دورانی کردن . گردندگی . رجوع به چرخ و چرخنده شود.
-
گرد گردیدن
لغتنامه دهخدا
گردگردیدن . [ گ ِ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) چرخیدن گردوار. چرخ زدن . چرخ خوردن . تطوف . تطواف : چونکه گردی گرد، سرگشته شوی خانه را گردنده بینی وآن تویی .عطار.
-
دوران زدن
لغتنامه دهخدا
دوران زدن . [ دَ / دُو زَ دَ ] (مص مرکب ) چرخ زدن . گردیدن . چرخیدن . گردش کردن . دور زدن . گشتن : مردمان را کتخدایی در بدر افکنده است همچو پرگار از برای جفت دوران می زنند.اشرف (از آنندراج ).
-
ناورد زدن
لغتنامه دهخدا
ناورد زدن . [ وَ زَ دَ ] (مص مرکب ) جولان دادن . چرخیدن : به هر در کز دهن خواهم برآوردزنم پهلو به پهلو چند ناورد. نظامی .حسابی کرد با خود کاین جوانمردکه زد بر پشت من چون چرخ ناورد.نظامی .
-
بلبرینگ
لغتنامه دهخدا
بلبرینگ . [ ب ُ بْری / ب ِ ] (انگلیسی ، اِ)کاسه ٔ ساچمه ای که برای کم کردن نیروی اصطکاک و تبدیل لغزیدن به چرخیدن در قسمتهای مختلف گردنده ٔ ماشینها وابزارها از آن استفاده کنند. (فرهنگ فارسی معین ).
-
چپ گرد کردن
لغتنامه دهخدا
چپ گرد کردن . [ چ َ گ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) (اصطلاح نظامی ) اصطلاحی در حرکات و عملیات سربازان ارتش . نوعی چرخیدن که افسر یا گروهبان ارتش بسربازان خود فرمان اجرای آن را میدهد، بدین معنی که اگر سربازان بوضعی ایستاده اند که روی آنها بجانب مشرق است ، هنگ...
-
نمره انداختن
لغتنامه دهخدا
نمره انداختن . [ ن ُ رِ اَ ت َ ] (مص مرکب ) ظاهر شدن نمره در جعبه ای که متصل به زنگ اخبار است و نمودار اطاق یا میزی است که از آنجا پیشخدمت را احضار کرده اند. || در کنتور آب و برق و تلفن ، چرخیدن صفحه ای که نمره هائی بر آن ثبت است و تعیین کردن مقدار آ...