چرخیدن . [ چ َ دَ ] (مص ) چرخ زدن . گرد گردیدن . چون سنگ آسیا بدور خویش گشتن . مانند گردباد به گرد خویش درآمدن . گردیدن . بر یک جای گردیدن به گرد خویش . چرخ خوردن بدور خود یا بدور چیزی یا کسی . || رقصیدن . چرخ زدن از روی شوق و شعف . || راه رفتن بیهوده و بدون قصد.بی قصدی و کاری از سوئی بسوئی رفتن . ول گشتن . پرسه زدن . || دایر بودن مؤسسه ای یا اداره ای .
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.