کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چرخچی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چرخچی
لغتنامه دهخدا
چرخچی . [ چ َ ] (ص مرکب ) در عالم آرای سکندربیک ، فوج هراول را گویند. (آنندراج ). فوج هراول . (غیاث ). در عصر سلطنت صفویه لشکر پیشرو را میگفتند، شاید بهمان مناسبت که آن قسم لشکر در قدیم کماندار بوده . (فرهنگ نظام ). مقدمةالجیش . پیشقراول لشکر. طلایه ...
-
واژههای مشابه
-
چرخچی باشی
لغتنامه دهخدا
چرخچی باشی . [ چ َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) رئیس چرخچیان . فرمانده و بزرگ چرخچی ها. آنکه مقدمةالجیش لشکر زیر فرمان او بوده است . عنوانی که در قدیم رئیس پیشقراولان لشکر داشته است : عالیجاهان علی مردانخان بختیاری و اسماعیل خان فیلی را چرخچی باشی و مقدمةال...
-
جستوجو در متن
-
شرخجی
لغتنامه دهخدا
شرخجی . [ ش َ] (معرب ، ص ) معرب چرخچی . توپچی . (یادداشت مؤلف ).
-
شرخجیه
لغتنامه دهخدا
شرخجیه . [ ش َ جی ی َ ] (معرب ، ص نسبی ) منسوب به شرخجی . رجوع به شرخجی و چرخچی شود. (یادداشت مؤلف ).
-
پیش قراول
لغتنامه دهخدا
پیش قراول . [ ق َ وُ ] (اِ مرکب ) پیشرو لشکر. مقدمةالجیش . آن حصه از لشکر پیاده یا سواره که جلو حرکت میکند. طلیعه . چرخچی . مقدمه . پیشرو.
-
اصل خان
لغتنامه دهخدا
اصل خان . [ اَ ] (اِخ ) چرخچی باشی قشون خاص پادشاهی هندوستان بود که در جنگ نادر با هندیان کشته شد. (از فتحنامه ٔ هندوستان از سبک شناسی ج 3 ص 316).
-
مقدمةالجیش
لغتنامه دهخدا
مقدمةالجیش . [ م ُ ق َدْ دِ م َ تُل ْ ج َ / م ُ ق َدْ دَ م َ تُل ْ ج َ ] (ع اِ مرکب ) پیش آهنگ لشکر. (مهذب الاسماء). یزک لشکر. (منتهی الارب ). یزک لشکر و پیشقراول . (ناظم الاطباء). گروهی از لشکر که پیشاپیش آن باشد. (از اقرب الموارد). لشکری که پیش فرس...
-
سارو اصلان
لغتنامه دهخدا
سارو اصلان . [ اَ ] (اِخ ) لقبی است که شاه عباس بزرگ به امیر گونه خان بگلربیگی ایروان داده است . وی از ایل آغچه قوینلوی قاجار است . پدرش گلابی بیگ در سلک قورجیان شاه طهماسب بود. خود وی چندگاه ایشیک آقاسی حرم و حارس دولتخانه ٔ مبارکه ٔ قزوین و داروغه ...
-
پیله ور
لغتنامه دهخدا
پیله ور. [ ل َ / ل ِ وَ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) پیلور. شخصی که داروو اجناس عطاری و سوزن و ابریشم و مهره و امثال آن بخانه ها گرداند و فروشد. (برهان ). دارو فروش . (آنندراج ). صیدنانی . (تفلیسی ) (مهذب الاسماء). خرده فروش . دوره گرد در ده ها. پلژی فروش ....
-
چی
لغتنامه دهخدا
چی . (حرف ربط) صورت قدیم حرف «چه » و به همان معانی حرف «چه » استعمال شود : عنان همت مخلوق اگر به دست قضاست چرا دل تو چراگاه چی و چون و چراست . عمعق بخاری .و سودا بر مزاج او مستولی شده است چی هیچ صاحب مروت و فتوت از خرد و حریت براین اقوال و افعال ذمیم...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد پسر محمد ثالث معروف بسلطان احمد خان اول . چهاردهمین از سلاطین عثمانی و نسب او مستقیماً بسیزده واسطه بسلطان عثمان غازی منتهی شود. مولد او به سال 998 هَ . ق . بودو در 1012 پس از وفات پدر به سن چهارده سالگی بتخت سلطنت عث...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) شاه افغان درّانی ابدالی (از 1160 تا 1187 هَ . ق .). ابوالحسن گلستانه در مجمل التواریخ آرد: احمدخان ولد زمان خان ابدالی سدوزه ای قبل از ایام سلطنت نادرشاه در دارالسلطنه ٔ هرات متوطن و [زمان خان ] رئیس قوم خود بود. در ایام تسلط ...