کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چربی زدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
غدد چربی
لغتنامه دهخدا
غدد چربی . [ غ ُ دَ دِ چ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) غدد چربی که در تمام سطح بدن موجودند بیشتر به داخل غلاف مو بازشده اند و به درستی میتوان آنهارا بر بسته ای از مو دانست فقط آن نواحی که فاقد مو هستند غدد چربی ندارند، مانند نوک پستان و کف دست و پا. غ...
-
دست چربی
لغتنامه دهخدا
دست چربی . [ دَ چ َ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی دست چرب . || امداد و اعانت کردن . || ثروت و مکنت . (غیاث ) (از آنندراج ).
-
چربی کردن
لغتنامه دهخدا
چربی کردن . [ چ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بملایمت و آهستگی پیش آمدن . (ناظم الاطباء). ملایمت کردن . نرمی کردن . || رفق و مدارا کردن . || تواضع و فروتنی کردن . رجوع به چربی و چربی نمودن شود.
-
چربی نمودن
لغتنامه دهخدا
چربی نمودن . [ چ َ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) نرمی و ملایمت نشان دادن . چربی کردن . || تواضع و فروتنی نمودن . کرنش نمودن : زمین را ببوسید و چربی نمودبرآن مهتران آفرین برفزود. فردوسی .|| رفق و مدارا نمودن . || چاپلوسی و زبان بازی نمودن . رجوع به ...
-
چربی دار
لغتنامه دهخدا
چربی دار. [ چ َ ] (نف مرکب ) دسم و بادسومت . || مهره دار. (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
کره گرفتن
لغتنامه دهخدا
کره گرفتن . [ ک َ رَ / رِ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) کبره زدن . تکرج . کپک زدن . کره زدن . (یادداشت مؤلف ). اور زدن .سفیدک زدن . تکرج . (تاج المصادر). اکراج . تکرج . (منتهی الارب ). کره بستن . کره برآوردن : التکریج ؛ کره گرفتن نان . تعشیش ؛ کره گرفتن ن...
-
نواختن
لغتنامه دهخدا
نواختن . [ ن َ ت َ ] (مص ) نوازش نمودن . (برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج ). شفقت نمودن . ملاطفت کردن . مهربانی کردن . (ناظم الاطباء). تفقدکردن . (فرهنگ فارسی معین ) : مهلب بن ابی صفره چون از حرب ازارقه بپرداخت به نزدیک حجاج آمد و حجاج او را بنواخت ...
-
کره
لغتنامه دهخدا
کره . [ ک َ رَ / رِ ] (اِ) مسکه را نیز گویند و آن روغنی باشد که از دوغ گیرند. (برهان ). چربی که از شیر یا دوغ به دست کنند. روغن ناگداخته . زَبد. (یادداشت مؤلف ). چربی که از چرخ کردن شیر در چرخهای کره گیری حاصل شود ویا پس از تُلُم زدن دوغ ، آن را جمع...
-
کثوع
لغتنامه دهخدا
کثوع . [ ک ُ ] (ع مص ) سر گرفتن شیر و چربش بر شیر برآمدن . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). برآمدن چربی شیر و سرشیر گرفتن . (ناظم الاطباء) . || نرم شدن شکم شتران و جز آن یا نرم شدن و روان گردیدن . (آنندراج ) (منتهی الارب ). فروهشته گردیدن شکم شتر و گفته...
-
یخ بستن
لغتنامه دهخدا
یخ بستن . [ ی َ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) فسرده شدن و منجمد گشتن آب . (ناظم الاطباء). بسته شدن آب و موج ومانند آن . (آنندراج ). یخ زدن . افسردن . فسردن . منجمدشدن . انجماد. (یادداشت مؤلف ) : چون به کنار جیحون رسید یخ بسته بود بفرمود تا کاه بر روی یخ بند ...
-
غده ٔ زیرمغزی
لغتنامه دهخدا
غده ٔ زیرمغزی . [ غ ُدْ دَ / دِ ی ِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) غده ٔ نخامی یا هیپوفیز . عضو کوچکی است که در قسمت درونی و پائین جمجمه در روی استخوان شب پره در یک فرورفتگی به نام «زین ترکی » است و به وسیله ٔ ساقه ٔ نخامی به مغز چسبیده و برآمدگی از ب...
-
مو
لغتنامه دهخدا
مو. (اِ) هر یک از تارشکلها که در روی پوست حیوانات و در روی بعض مواضع بدن انسانی پدیدار است و به تازی شَعْر گویند. (از ناظم الاطباء). به عربی شَعْر می گویند. (از برهان ) (از آنندراج ). رشته های باریک و نازکی که بر روی پوست بدن برخی حیوانات پستاندار و ...
-
دست کشیدن
لغتنامه دهخدا
دست کشیدن . [ دَ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) دست مالیدن و ملامسه کردن . (برهان ) : به داروی فراموشی کشم دست بیاد ساقی دیگر شوم مست . نظامی .گر ز لبی شربت شیرین چشنددست به شیرینه برویش کشند. نظامی .- دست بر سر کسی کشیدن ؛ نوازش کردن . مورد لطف قرار داد...
-
جذب
لغتنامه دهخدا
جذب . [ج َ ] (ع مص ) کشیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). ضد دفع. مقابل دفع. (از اقرب الموارد). کشیدن بسوی خود. (ناظم الاطباء). درکشیدن . چسبیدن . مقابل ردع . (یادداشت مؤلف ). و منه : «وجدت الانسان ملقی بین اﷲ و بین ال...