کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چاپاری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چاپاری
لغتنامه دهخدا
چاپاری . (حامص ) عمل چاپار. || (ق ) سخت بشتاب (رفتار).- بچاپاری رفتن ؛ بسرعت و شتاب رفتن .
-
چاپاری
لغتنامه دهخدا
چاپاری . (ص نسبی ) منسوب به چاپار. || در تداول اهالی خراسان نوعی کاغذ خطدار را میگویند که قطع کوچک دارد و مخصوص نامه نوشتن است .
-
واژههای مشابه
-
چاپاری آمدن
لغتنامه دهخدا
چاپاری آمدن . [ م َ دَ ] (مص مرکب ) بسرعت و شتاب آمدن .
-
جستوجو در متن
-
چپری
لغتنامه دهخدا
چپری . [ چ َ پ َ ] (ص نسبی ) منسوب به چپر. چاپاری . رفتاری سخت بشتاب . سریع و تند . فوری .- چپری آمدن ؛ زود آمدن . بوسیله ٔ چاپار آمدن .- چپری رفتن ؛ زود رفتن . سریع رفتن . توسط چاپار رفتن .
-
کالسکه
لغتنامه دهخدا
کالسکه . [ ل ِ ک َ / ک ِ ] (روسی ، اِ) ازکلمه ٔ کالسکای روسی گرفته شده است و اصل آن شاید از«کاررزا» یا «کاررُزا»ی ایتالیایی و کالُش آلمانی است . (یادداشت مؤلف ): ترجمه ٔ گاری که بانگریزی فیئن خوانند و کالسکه و چاپاری داک گاری که برای سواری ،مابین را...
-
شلاقی
لغتنامه دهخدا
شلاقی . [ ش َل ْ لا ] (ص نسبی ) منسوب به شلاق . || قسمت باریک تر تنه ٔ درخت تبریزی و سپیدار که در نجاری و خرپاکوبی متداول است و از لحاظ قطر میان تیر و دستک واقع میشود. || (اصطلاح بنایی ) پرتاب کردن گچ با دست و جز آن در میان درزی که دست در آن نتوان کر...
-
هیون
لغتنامه دهخدا
هیون . [ هََ ] (اِ) به معنی شتر باشد مطلقاً و به عربی بعیر خوانند و بعضی گویند هیون شتر جمازه است و بعضی شتر بزرگ را گویند و هرجانور بزرگ را نیز گفته اند. (برهان ). شتر بزرگ . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی ). شتر بزرگ جمازه . (صحاح الفرس ). شتر جمازه که به رفت...
-
چاپارخانه
لغتنامه دهخدا
چاپارخانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) پستخانه . چپرخانه . ایستگاه : «دولت هخامنشی علاوه بر اینکه اهمیت زیاد براهها میداد، در دفعه ٔ اولی چاپارخانه هائی تأسیس کرد. هرودوت گوید، که واحد مقیاس راهها پرسنگ است و بمسافت هر چهار پرسنگ منزلی تهیه شده موسوم ...
-
طیس
لغتنامه دهخدا
طیس . [ ] (اِخ ) (بندر...) از بنادر قدیم و معتبر بوده است [ در بلوچستان ] و بمرور دهور خراب و معدوم الاثر شده بود. در سنه ٔ 1282 هَ . ق . از خوانین مکران به وکیل الملک مرحوم اطلاع دادند که چنین بندری در لب دریا واقع است ، وکیل الملک این بنده را در فص...
-
نوند
لغتنامه دهخدا
نوند. [ ن َ وَ ] (اِ) اسب . (لغت فرس اسدی ) (صحاح الفرس ) (جهانگیری ) (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). اسب تیزرفتار. (غیاث اللغات ). اسب تندرو. (آنندراج ) (انجمن آرا). فرس . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). اسب تیزفهم بادپای بزین . تکاور. باره .بارگی . (اوبه...
-
برید
لغتنامه دهخدا
برید. [ ب َ ] (ع اِ) رده ٔ هر چیز بر ترتیب . || استرانی که به هر دوازده میل برای سواری نامه بر سلطان مرتب دارند، و آن معرب دم بریده باشد. (منتهی الارب ). از بریده دنب ، به معنی استر که فرستاده را برد.(از مفاتیح العلوم ). || پیغام بر و نامه بران سوار ...
-
داریوش سوم
لغتنامه دهخدا
داریوش سوم . [ دارْ ش ِ س ِوْ وُ ] (اِخ ) این شاه که او را در کتب پهلوی «داراپسر دارا» خوانده اند فرزند آرسان بوده و آرسان پسر استن و نوه ٔ داریوش دوم است . بنابراین داریوش سوم نسبش با فاصله ٔ سه نسل به داریوش دوم میرسد و بهمین جهت او را «پسر دارا» (...
-
خانه
لغتنامه دهخدا
خانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) آن جایی که در آن آدمی سکنی می کند. (ناظم الاطباء). سرا. منزل . مستَقَرّ : برگزیدم بخانه تنهایی از همه کس درم ببستم چست . شهیدبلخی .کنون همانم و خانه همان و شهر همان مرا نگویی کز چه شده ست شادی سوگ . رودکی .سبک پیرزن سوی خانه...