کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چاق و چله کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چاق و چله کردن
لغتنامه دهخدا
چاق و چله کردن .[ ق ُ چ ِل ْ ل َ / ل ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) فربه کردن . پروار کردن . تنومند کردن . || معالجه کردن . مداوا کردن . شفا دادن . درمان کردن . سالم و تندرست کردن . خوب کردن . و رجوع به چاق کردن و فربه کردن شود.
-
واژههای مشابه
-
تنگ چاق
لغتنامه دهخدا
تنگ چاق . [ت َ ] (اِخ ) دهی از بخش ایزه ٔ شهرستان اهواز است که 205 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
قال چاق شدن
لغتنامه دهخدا
قال چاق شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) نزاع . جنگ پیدا شدن (در لهجه ٔ اصفهانی ).
-
اره چاق کن
لغتنامه دهخدا
اره چاق کن . [ اَرْ رَ / رِ ک ُ ](نف مرکب ) آنکه دندانه های ارّه ٔ کُندشده تیز کند.
-
جستوجو در متن
-
چله داری کردن
لغتنامه دهخدا
چله داری کردن . [ چ ِل ْل َ / ل ِ چ ِ ل َ / ل ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مراسم عزای چهلم مرگ کسی را به پاداشتن . در روز چهلم مرگ کسی مراسم خاص عزاداری را به جای آوردن . چله گرفتن . چله داشتن . || مراسم چله نشین صوفیان : مال یتیمان خوری پس چله داری کنی راه...
-
چله داشتن
لغتنامه دهخدا
چله داشتن . [ چ ِل ْ ل َ / ل ِ / چ ِ ل َ / ل ِ ت َ ] (مص مرکب ) آداب چله نشینی را معمول داشتن . معتکف چله خانه بودن . به عبادت و ریاضت مخصوص چله مشغول بودن . چله نشینی کردن و چله نشین بودن . شرایط و آداب چهل روزه ٔ عبادت مخصوص را به جای آوردن : گله د...
-
چله گرفتن
لغتنامه دهخدا
چله گرفتن . [ چ ِل ْ ل َ / ل ِ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) چله داشتن و چله نشستن .به آداب و شرایط چله نشینان و مرتاضان عمل کردن . || در تداول عامه ، کنایه از نذر و نیاز کردن ،به امید رواشدن حاجتی نذوراتی دادن یا دعا و نماز خواندن و روزه گرفتن . || مراسم ...
-
چله دار
لغتنامه دهخدا
چله دار. [ چ ِل ْ ل َ/ ل ِ ] (نف مرکب ) کمانگر. (آنندراج ). سازنده ٔ کمان .کمان ساز. متخصص ساختن و چله بستن کمان : کشیده کمان را چو از روی کارطلبکار تیرش شده چله دار. طغرا (از آنندراج ).|| در تداول عامه ، کسی است که در روز چهلم مرگ عزیزی عزاداری کندو...
-
چله
لغتنامه دهخدا
چله . [ چ ِ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان ماهیدشت بالا بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان که در 21 هزارگزی جنوب باختری کرمانشاه و 2 هزارگزی قیماس واقع است . دشت و سردسیر است و 285 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه ٔ مرک . محصولش غلات ، حبوبات ، لبنیات و صیفی . شغل...
-
چله نشین
لغتنامه دهخدا
چله نشین . [ چ ِل ْ ل َ / ل ِ ن ِ ] (نف مرکب ) چلّه نشیننده . کسی که در چله خانه می نشیند و روزه داشته ریاضت می کشد. (ناظم الاطباء). آن کس که چهل روز به ریاضت و عبادت نشیند. مرتاضی که چهل روز ترک حیوانی کند. معتکف چله . آنکه در گوشه ٔ خلوت به شرایط و...
-
چله
لغتنامه دهخدا
چله . [ چ ِل ْ ل َ / ل ِ ] (اِ) چهل روز باشد که زن بنشیند از بعد زادن تا بدانگه که پاک شود، بدان چهل روز به گرمابه نشود و نماز نکند. گویند به چله در است . (فرهنگ اسدی ). چهل روز ایام نفاس زن پس از زائیدن . (ناظم الاطباء) : برافشاندم خدوآلود چله در شک...
-
چاقالو
لغتنامه دهخدا
چاقالو. (ص مرکب ) چاق . فربه . پرگوشت . گوشتالو. چاق و چله . خپله . گرد و قنبلی . چاق و چقل .
-
چله کردن
لغتنامه دهخدا
چله کردن . [ چ ِل ْ ل َ / ل ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) زه کردن کمان را. کمان را چله بستن : از زبر دستان که خواهد این کمان را چله کردباده ٔ پرزور چون نگشود ز ابرو چین ترا. صائب (از آنندراج )رجوع به چله و چله بستن شود.