کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چارقد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چارقد
لغتنامه دهخدا
چارقد. [ ق َ ] (اِ مرکب ) جامه ای که زنان زیر چادر بر سر افکنند. پارچه ای سه گوشه یا چهارگوشه که زنان بر سر بندند. روسری . روپاک . معجر. مقنعه . خمار. نصیف . شالی که آن را دور سر پیچند و سر و گردن را بدان پوشند و ظاهراً مخفف «چادرقد» باشد. و رجوع بچا...
-
جستوجو در متن
-
کلاخی
لغتنامه دهخدا
کلاخی . [ ک َ ] (اِ) عصابه ٔ ابریشمین نازک و الوان که زنان به روی چارقد بر سر بندند. (ناظم الاطباء).
-
غنجه غنجه
لغتنامه دهخدا
غنجه غنجه . [ غ ِ ج َ / ج ِ غ ِ ج َ / ج ِ ] (اِ) پارچه ٔ لطیف که از آن زنان چارقد تهیه میکردند.
-
روسری
لغتنامه دهخدا
روسری . [ س َ ] (اِ مرکب ) پارچه ای که زنان بر سر می افکنند و معمولا در زیر چانه گره می زنند. چارقد. در گناباد خراسان بمعنی چادرچه و چادرنماز مستعمل است .
-
پوست ماری
لغتنامه دهخدا
پوست ماری . [ ت ِ ] (ص نسبی مرکب ) منسوب به پوست مار. || نوعی قماش . قسمی جامه ٔ سخت تنک و ماننده ٔ پوست مار که زنان از آن چارقد کردندی . || (کفش یاپارچه ...) چون پوست مار، برنگ یا بنازکی و سختی .
-
خاصه ململ
لغتنامه دهخدا
خاصه ململ . [خاص ْ ص َ / ص ِ م َ م َ ] (اِ مرکب ) خاصه مرمر. قسمی ململ بسیار نازک است که از آن چارقد زنان کنند و داروهای مایع بدان صافی کنند. رجوع به کلمه ٔ قَصَب شود.
-
لچک
لغتنامه دهخدا
لچک . [ ل َ چ َ / ل َچ ْ چ َ ] (اِ) چارقد خرد سه گوش که زنان و اطفال بر سر پوشند. چارقد خرد. چارقد کوچک . مقنع کوچک . پارچه ای چهارگوشه که دو تا کرده سه گوشه بر سراندازند و دو سرش زیر گلوبسته شود. پارچه ای باشد مربع که زنان هر دو گوشه ٔ آن را بر بالا...
-
برنجک زری
لغتنامه دهخدا
برنجک زری . [ ب ِ رِ ج َ ک ِ زَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قسمی جامه ٔ سخت نازک با گلهای خرد زری که زنان از آن چارقد کردندی . قسمی جامه ٔ تنک که بروی خجک های زرین بود و بر روی عروس کشیدندی تا از پشت آن دیده شود. (یادداشت دهخدا).
-
چهارقد
لغتنامه دهخدا
چهارقد. [ چ َ / چ ِ ق َ ] (ص مرکب ) (مرکب از چهار (عدد) + قد، درازی و طول چیزی ) به معنی چهارلا، خاصه در پارچه . || راست و به اندام . || (اِ مرکب ) اصطلاحاً سرپوش و سرانداز زنان .پارچه ٔ چهارگوش که زنان دوتو و بر سر کنند. آنچه زنان بر سر بندند. روسری...
-
شامه
لغتنامه دهخدا
شامه . [ م َ / م ِ ] (اِ) مقنعه باشد که آن را زنان بر سر اندازند و آن را سرپوشه و دامنی نیز گویند. (فرهنگ حهانگیری ). مقنعه و روپاکی باشد که زنان بر سر کنند. (برهان قاطع). قسمی از چارقد بوده است در قدیم و نظام قاری آن را در دیوان البسه ٔ خود استعمال ...
-
روپاک
لغتنامه دهخدا
روپاک . (اِ مرکب ) دستمال . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رومال . بشگیر. (ناظم الاطباء). مندیل . دستار. || دستمال که زنان بر سر اندازند. (بهار عجم ). نقاب زنان . برقع. (ناظم الاطباء). مقنعه . معجر. چارقد : چو گیرد از حیا بر رخ نقابی شمع رخسارم کند پیراه...
-
سوقعه
لغتنامه دهخدا
سوقعه . [ س َ ق َ ع َ ] (ع اِ) گوشه ٔ چیزی وناحیه ٔ آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || جایی که روغن قرار گیرد از ثرید. (منتهی الارب ). آنجای از ثرید که روغن در آن قرار گیرد. || آنجا از عمامه و خمار و چادر و چارقد که بسر متصل میشود و زو...
-
رومال
لغتنامه دهخدا
رومال . (اِ مرکب ) پارچه ای که بدان روی را پاک کنند. دستمال و ابزاری وبشگیر. (ناظم الاطباء). مندیل . دستمال . (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). پارچه ای که بدان روی را از غبارو جز آن پاک کنند. (آنندراج ). دستمال . دستمال بزرگ :سری که در...
-
گواژه
لغتنامه دهخدا
گواژه . [ گ َ ژَ / ژِ ](اِ) این کلمه از ریشه ٔ وچ اوستایی و واچ سنسکریت است و با باژ و آواز و آوازه و آوا از یک ریشه است .(از خرده اوستا ص 83). طعنه زدن . (لغت فرس چ اقبال ص 440) (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). طعنه زدن به زبان پهلوی . (فرهنگ اسدی نخج...