کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چارجوی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چارجوی
لغتنامه دهخدا
چارجوی . (اِخ ) چارجو. شهرکی از اجزای بخارا است بر لب جیحون بخوارزم نزدیک . (آنندراج ).
-
واژههای مشابه
-
چارجوی بهشتی
لغتنامه دهخدا
چارجوی بهشتی . [ ی ِ ب ِ هَِ ] (اِ مرکب ) چهار نهر، یکی از آب دوم از شیر، سوم از خمر، چهارم از عسل . (آنندراج ). || کنایه از سیحون و جیحون و نیل و فرات .(آنندراج ). || کوثر و سلسبیل و تسنیم و طهور در بهشت . (اقبالنامه چ وحید ص 250) : ز دوزخ مشو تشنه ...
-
چارجوی فطرت
لغتنامه دهخدا
چارجوی فطرت . [ ی ِ ف ِ رَ ] (اِ مرکب ) عناصر اربعه . (آنندراج ). || چهار مزاج انسانی یعنی دموی و صفراوی و بلغمی و سودائی . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
چارجو
لغتنامه دهخدا
چارجو.(اِ مرکب ) چارجوی . چاره جوی . رجوع به چاره جوی شود.
-
چارخوان
لغتنامه دهخدا
چارخوان . [ خوا / خا ] (اِ مرکب )چارجوی بهشت . (آنندراج ). || کنایه است ازنیل و فرات و دجله و جیحون . (آنندراج ) (مصطلحات ).
-
چهارجوی بهشتی
لغتنامه دهخدا
چهارجوی بهشتی . [ چ َ / چ ِ ی ِ ب ِ هَِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از جویهای بهشت است . رجوع به چارجوی بهشتی شود.
-
چهارجوی
لغتنامه دهخدا
چهارجوی . [ چ َ ] (اِخ ) چارجوی . شهری است در ساحل غربی جیحون از اعمال بخارا و به ملک خوارزم نزدیک است .
-
قراکول
لغتنامه دهخدا
قراکول . [ ق َ ] (اِخ ) در شمال چارجوی است . پوست بره ٔ بخارائی قراکولی معروف است . (الفهرست ) : و جغاتای و اوکتای به تماشای صید قوقو به قراکول آمدند. (جهانگشای جوینی ).
-
چهار جوی فطرت
لغتنامه دهخدا
چهار جوی فطرت .[ چ َ / چ ِ ی ِ ف ِ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) عناصراربعه . چهارمزاج انسان . رجوع به چارجوی فطرت شود.
-
چارجو
لغتنامه دهخدا
چارجو. (اِخ ) نام یکی از معابر جیحون . به مناسبت شهری با همین نام بدانجا، چارجوی . صاحب مرآت البلدان آرد: در سنه ٔ نهصد و سی و در مرتبه ٔ دوم که عبیداﷲخان اوزبک از ماوراءالنهر بقصد تسخیر خراسان از معبر چارجوی جیحون عبور نموده بمرو آمد و ازمرو بجانب م...
-
عین النبی
لغتنامه دهخدا
عین النبی . [ ع َ نُن ْ ن َ بی ی ] (اِخ ) نام چشمه ای در مدینه ٔ منوره . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). چشمه ای که پیغمبر اکرم وقت هجرت از آن وضو ساخت . (تعلیقات خاقانی از سجادی ) : حبذا خاک مدینه حبذا عین النبی هر دو اصل چارجوی و هشت بستان آمده .خاقانی ...
-
حصار
لغتنامه دهخدا
حصار. [ ح ِ ] (اِخ ) نام قصبه ٔ مستحکمی بوده است در ترکستان در امارت بخارا در 380هزارگزی از جنوب شرقی بخارا و مرکز خطه ای موسوم بهمین اسم میباشد. 15000 تن نفوس ، اسلحه ٔ خوب و ادوات و آلات آهنی مرغوب دارد. این خطه را گاهی حصار شادمان نامند و در جانب ...
-
چار
لغتنامه دهخدا
چار. (اِ) چاره . گزیر. علاج . بُد.... مخفف چاره . (برهان ). رجوع به «چاره » شود : ز دشمن به دینار و یا زینهاربرستن توان و آز را نیست چار. ابوشکور بلخی .چه چار است واین کار را راه چیست ؟که برکرد و ناکرد باید گریست . فردوسی .خردمند از خرد جوید همه چارب...