کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیوندی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پیوندی
لغتنامه دهخدا
پیوندی . [ پ َ / پ ِ وَ ](حامص ) خویشی . قرابت سببی و نسبی : پس انوشروان ... با او صلح کرد و دختر او را بخواست و قرار دادند که ماوراءالنهر یا فرغانه انوشروان را باشد بسبب پیوندی ... (فارسنامه ٔ ابن البلخی چ اروپا ص 94).همزبانی خویشی و پیوندی است مرد ...
-
واژههای مشابه
-
گل پیوندی
لغتنامه دهخدا
گل پیوندی . [ گ ُ ل ِ پ َ / پ ِ وَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوعی از گل که با آمیختن و پیوند با سایر گلها بواسطه ٔ پرورش و پیوند دو رگه های گوناگون ساخته و پرپر میشود. رجوع به گیاه شناسی گل گلاب ص 228 شود.
-
زبان پیوندی
لغتنامه دهخدا
زبان پیوندی . [ زَ ن ِ پ َی ْ / پ ِی ْ وَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بر طبق تحقیقات زبانشناسی یک بخش از زبانهای امروز دنیا زبانهای پیوندی است و دو قسم دیگر عبارتند: از زبان ملتصق و زبان یک هجائی . زبانهای پیوندی از اینقرارند:الف - زبانهای سامی مانند ع...
-
جستوجو در متن
-
وصلی
لغتنامه دهخدا
وصلی . [ وَ ] (ص نسبی ) منسوب به وصل . پیوندی . اتصالی . || مقابل اصلی . || تخته ای از چوب یا مقوا یا لوح و جز آن که کودکان بر آن مشق خط کنند و نوشتن آموزند. (فرهنگ فارسی معین ).
-
همزبانی
لغتنامه دهخدا
همزبانی . [ هََ زَ ] (حامص مرکب ) همدردی . زبان یکدیگر را فهمیدن : پس زبان محرمی خود دیگر است همدلی از همزبانی بهتر است . مولوی .همزبانی خویشی و پیوندی است مرد با نامحرمان چون بندی است .مولوی .
-
ساموئید
لغتنامه دهخدا
ساموئید. [ ] (اِخ ) شاخه ای از نژاد زردپوست که از مردم اورال و آلتایی هستند و زبان آنان از دسته ٔ پیوندی است . رجوع به ایران باستان ص 11 و سبک شناسی ج 1 ص 10 شود.
-
مخاط
لغتنامه دهخدا
مخاط. [ م ُ ] (ع اِ) (از «م خ ط») آب بینی . (منتهی الارب )(غیاث ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). آب بینی که خلب و خلم و خیل نیز گویند و هر مایع لزجی مانند آن . (ناظم الاطباء). رطوبت غلیظ که از سر به راه بینی فرودآید. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی...
-
کج نهاد
لغتنامه دهخدا
کج نهاد. [ ک َ ن ِ / ن َ ] (ص مرکب ) کج سرشت .(آنندراج ). بدذات . بداصل . بدعقیده . (ناظم الاطباء)خاقانی اگر چه راست پیوندی پیوند تو کج نهاد نپسندد. خاقانی .خون بدخواه نامراد خضاب سینه ٔ خصم کج نهاد نیام .هاتف .
-
زنبوع
لغتنامه دهخدا
زنبوع . [ زُم ْ ] (ع اِ) بار درخت پیوندی از نارنج و ترنج و لیمون که با یکدیگر پیوند کنند. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). اسم فارسی استنبوب است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به دزی ج 1 ص 605 و استنبوب در همین لغت نامه شود.
-
دربی
لغتنامه دهخدا
دربی . [ دَ ] (اِ) دربه . درپه . درپی . پینه و پیوندی که بر جامه دوزند. (برهان ). پینه و درپی و پاره ای که بر جامه و جز آن دوزند. (ناظم الاطباء). رقعه . وصله : سیه گلیم خری ژنده جل و پشماگندکه ژندگیش نه دربی پذیرد و نه رفو. سوزنی .رجوع به دربه و درپه...
-
فرمنی
لغتنامه دهخدا
فرمنی . [ ف ِ م ِ ] (اِ) به لهجه ٔ آمل و نور و کجور، نام جنس ماده ٔ درختی است که در سواحل بحر خزر میروید و رشدآن در زمین های شنی بیشتر است . درخت خرما که در تهران فراوان است پیوندی است از همان درخت با یک درخت ژاپونی . (از جنگل شناسی تألیف کریم ساعی ...
-
ملدم
لغتنامه دهخدا
ملدم . [ م ُ ل َدْ دَ ] (ع ص ) ثوب ملدم ؛ جامه ٔ پیوندی است . (مهذب الاسماء). جامه ٔ درپی زده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). جامه ٔ کهنه . (از ذیل اقرب الموارد). مرقع. درپی کرده .وصله زده . پینه کرده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
برومندی
لغتنامه دهخدا
برومندی . [ ب َ م َ ] (حامص مرکب ) برومند بودن . باروری . بارداری : میوه دارانش از برومندی کرده با خاک سجده پیوندی . نظامی . || برخورداری و کامیابی . (ناظم الاطباء) : درین گفتن ز دولت یاریت بادبرومندی و برخورداریت باد. نظامی .بگفتن تو دادی تنومندیم ت...