کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیوندگاه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پیوندگاه
لغتنامه دهخدا
پیوندگاه . [ پ َ /پ ِ وَ ] (اِ مرکب ) مفصل .بند. جای بهم پیوستن دو استخوان . جای متصل شدن سر دو استخوان . رسغ. پیوندگاه مشت . قصاص ؛ پیوندگاه هردو سرین . (منتهی الارب ). || فراهم آمدن گاه .
-
جستوجو در متن
-
رسغة
لغتنامه دهخدا
رسغة. [ رُ غ َ ] (ع اِ) رسغ. پیوندگاه سر دست و پای . (غیاث اللغات ).
-
کشال
لغتنامه دهخدا
کشال . [ ک ِ ] (اِ) پیوندگاه ران بشکم از جانب انسی . ملتقای شکم و ران از طرف انسی تن . ملتقای شکم و ران از طرف انسی تن . گوی بدرازا که میان بالای ران زیر شکم است از پیش . پیوندگاه پای به تنه . نورد میان شکم و ران . (یادداشت مؤلف ). کش . کشاله . رجوع...
-
کمج
لغتنامه دهخدا
کمج . [ ک َ م َ ](ع اِ) بن ران . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). طرف پیوندگاه ران به سرین . (از اقرب الموارد).
-
عسم
لغتنامه دهخدا
عسم . [ ع َ س َ ] (ع مص ) خشک شدن دست و قدم و کج گردیدن آن . (از منتهی الارب ): عسم القدم و الکف ؛ مفصل و پیوندگاه دست یا پا خشک شد آنچنانکه کف قدم یا پا کج گردید، و چنین شخصی را در مذکر اعسم و در مؤنث عَسماء گویند. (از اقرب الموارد).
-
موصل
لغتنامه دهخدا
موصل . [ م َ ص ِ ] (ع اِ) جای رسیدن و مکان وصول . || جای پیوند چیزی به چیزی . (ناظم الاطباء). جای وصل . (غیاث ) (آنندراج ). || پیوند رسن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). جای بستن ریسمان و پیوندگاه ریسمان . (ناظم الاطباء). || میان ران وسرین شتر. (منتهی ال...
-
مطبق
لغتنامه دهخدا
مطبق . [ م ُ طَب ْ ب ِ ] (ع ص ) مرد رسا در امور. (منتهی الارب ) (آنندراج ). مردکارساز و رسای در امور. (ناظم الاطباء) (از محیطالمحیط) (از اقرب الموارد). || آن شمشیر که ازهم بیفکند. (مهذب الاسماء). شمشیر که وقت زدن بر پیوندگاه رسد. || پیوسته و دایم . |...
-
رسغ
لغتنامه دهخدا
رسغ. [ رُ ] (ع اِ) رُسُغ. خرده ٔ دست . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). خرده و استخوان رسغ هشت پاره است ، و رسغ را به پارسی خرده گویند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). خردگاه دست و پای ستور. آن جای باریک که پیوندگاه سر دست و پا بود. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندر...
-
کسع
لغتنامه دهخدا
کسع. [ ک َ س َ ] (ع اِ) سپیدی گردا گرد ثُنّه ٔ اسب یعنی مویهای آونگان بر بالای پیوندگاه سم دست یا پای . (ناظم الاطباء). سپیدی اطراف ثنه در دست و پای اسب . (از اقرب الموارد). سپیدی گرداگرد ثنه ٔ اسب و آن مویهای آونگان است بر پیوند سردست و پای اسب و خر...
-
قصاص
لغتنامه دهخدا
قصاص . [ ق ُ ] (ع اِ) منتهای روئیدنگاه موی سر از پس و پیش . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || موی پیشانی . (منتهی الارب ). || پیوندگاه هر دو سرین . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و به فتح و کسر قاف نیز آمده و ضم آن بهتر است . (منتهی الارب ) (اقرب الم...
-
کاهل
لغتنامه دهخدا
کاهل . [ هَِ ] (ع اِ) میان دو کتف ستور. (غیاث ). قسمت بالای پشت بدن که گردن بدان پیوندد و آن ثلث بالای ستون فقرات است و در آن شش مهره است . یا میان دو کتف یا پیوندگاه گردن در پشت ... ج ، کواهل . (از اقرب الموارد). سر کتف و استخوان برآمده ٔ کرانه ٔ دو...
-
چاربند
لغتنامه دهخدا
چاربند. [ ب َ ] (اِ مرکب ) کنایه از دنیا و عالم باشد. (برهان ) (آنندراج ). || کنایه از عناصر اربعه میباشد. (آنندراج ) : برون جست از این گنبد چاربندفرس راند بر هفت چرخ بلند. نظامی . || چهار مفصل که دو دست و دو پای را به تن پیوندد. مفصل دو دست و دو پا ...
-
بندگاه
لغتنامه دهخدا
بندگاه . [ ب َ ] (اِ مرکب ) مفصل اعضاء. (آنندراج ) (فرهنگ فارسی معین ). مفصل و پیوندگاه . (ناظم الاطباء). فص . (دهار). وصل . مفصل : دردهای تهیگاه و دردهای بندگاه عرق النساء بلغمی را خوردن و ضماد کردن نافع بود. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ،از یادداشت مؤلف )....
-
رکبة
لغتنامه دهخدا
رکبة. [ رُ ب َ ] (ع اِ) بیخ صلیانیه . که نباتی است دشتی . (منتهی الارب ). بیخ بریده ٔ صلیانیه که نباتی است دشتی . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). بیخ بریده ٔ صلیان . (ناظم الاطباء). صدف البواسیر. (یادداشت مؤلف ) (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به صدف ال...