کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیلگون پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پیلگون
لغتنامه دهخدا
پیلگون . (ص مرکب ) برنگ فیل . || همانند فیل از گرانی و تناوری . چون پیل بجثه .
-
جستوجو در متن
-
فیل فام
لغتنامه دهخدا
فیل فام . (ص مرکب ) پیل فام . (فرهنگ فارسی معین ). پیل رنگ . فیل رنگ . پیلگون .
-
فیلگون
لغتنامه دهخدا
فیلگون . (ص مرکب ) پیلگون . (فرهنگ فارسی معین ). به رنگ فیل . فیل رنگ . || دارای جثه ای شبیه فیل . فیل مانند. فیلوار.
-
شیدا
لغتنامه دهخدا
شیدا. [ ش َ / ش ِ ] (ص ) در زبان اکدی «شدو» . نام عفریتی است . در عبری «شد» و در آرامی «شدا» به معنی دیو است . دیوبت . دبت شد. (از یشتها ج 1 ص 38) (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). دیوانه و لایعقل . (برهان ) (رشیدی ) (غیاث ) (انجمن آرا) (آنندراج ). دیوانه ...
-
رنگ
لغتنامه دهخدا
رنگ . [ رَ ] (اِ) لون . (برهان قاطع). اثر نور که بر ظاهر اجسام نمایشهای مختلف می دهد، بعربی لون گویند. (فرهنگ نظام ). لون یعنی اثر مخصوصی که در چشم از انعکاس اشعه ٔ نور در روی اجسام پدید آید. (ناظم الاطباء). آرنگ . گون . گونه . (برهان قاطع). صِبْغ. (...