کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیرایش 2 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
خساره
لغتنامه دهخدا
خساره . [ خ ِ / خ َ رَ / رِ ] (اِ) پیرایش شاخه های زیادی درخت . پاک کردن باغ و تاکستان از علفهای خودرو و هرزه . (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء).
-
زینت
لغتنامه دهخدا
زینت . [ ن َ ] (ع اِ) زینة. آرایش . زیب . آراستن . حلیه . زبرج . پیرایش . پیرایه . زخرف . (یادداشت بخطمرحوم دهخدا). آرایش و پیرایش و بزک و پیرایه و طراز و جواهر و زیبائی و رونق و فروغ و لباس و هر چیزی که بپوشاند برهنگی را. و زینت با زر و سیم و جواهر ...
-
خاله
لغتنامه دهخدا
خاله . [ ل َ / ل ِ ] (ع اِ) خواهر مادر. (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) (مهذب الاسماء) (اشتینکاس ). کاکی . (ناظم الاطباء) (فرهنگ شعوری ج 1 ص 379). دایزَه . مِرخا (در لهجه ٔ دیلمان ). ج ، خالات : نالش او را کشید مادر و فرزندشربت او را چشید عمه و خاله . ناصرخ...
-
طرازیدن
لغتنامه دهخدا
طرازیدن . [ طِ / طَ دَ ] (مص ) آرایش دادن . پیرایش کردن . (آنندراج ). آراستن . پیراستن . || راست کردن . ترتیب کردن . تنظیم کردن . ساختن : خود برآورد و باز ویران کردخود طرازید و باز خود بفترد . خسروی .خان همی گفت همه روزه که سبحان اﷲاین چه مرد است که ...
-
مدهوش
لغتنامه دهخدا
مدهوش . [ م َ ] (ع ص ) خیره . (زمخشری ). بی آگاهی . متحیر. (فرهنگ اسدی نخجوانی ). دیوانه . سراسیمه . (حفان ). شیدا. (اوبهی ). سرگشته . حیران . مست . بیهوش . (از غیاث اللغات ). بی خود. حیران . (منتهی الارب ). هاج . خردشده از ترس و مانند آن . (یادداشت ...
-
مقراض
لغتنامه دهخدا
مقراض . [ م ِ ] (ع اِ) ناخن پیرای . (مهذب الاسماء). گاز. (صراح ). دوکارد. (دهار). گاز و دوکارد، وهما مقراضان . ج ، مقاریض . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). افزار معروف که بدان جامه و کاغذ و امثال آن می برند و آن را در عرف هند کترنی گویند. (آنندراج ...
-
اسم مصدر
لغتنامه دهخدا
اسم مصدر. [ اِ م ِ م َ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اسم مصدر در عربی : ابن مالک در الفیة گوید : بفعله المصدر الحق فی العمل مضافاً او مجرداً او مع اَل ان کان فعل مع اَن او ما یحل محلّه و لاسم مصدر عمل .عبدالرحمن سیوطی در شرح بیت اخیر در «بهجةالمرضیة»...
-
استانبول
لغتنامه دهخدا
استانبول . [ اِ تام ْ ] (اِخ ) استامبول . اسلامبول . اسطمبول . اسطنبول . قسطنطنیه . قسطنطینیه . بوزنطیا . سابقاً پایتخت دولت عثمانی و یکی از مشهورترین بلاد عالم است . موقع و تقسیمات این شهر باعظمت از چهار قسمت عمده تشکیل شده :1 - خود استانبول و ایّوب...
-
اسپارت
لغتنامه دهخدا
اسپارت . [ اِ ] (اِخ ) اسپارته . اسپارتا. لاسدمون . شهر مشهور باستانی در شبه جزیره ٔموره . این شهر مرکز و پایتخت خطه ٔ لاکونیا واقع در منتهای جنوبی شبه جزیره ٔ مذکور است و در محلی ناهموار و کوهستانی در ساحل نهر اوروتاس جای دارد. اهالی دلاور و ساده من...
-
طغرل بیک
لغتنامه دهخدا
طغرل بیک . [ طُ رِ / رُ ب َ ] (اِخ ) (طغرل اول ) محمدبن میکائیل بن سلجوق بن دقاق ، ملقب به رکن الدین و الدوله ، المکنی به ابوطالب (429 تا 455 هَ . ق .). درراحةالصدور آورده که : در شهور سنه ٔ اربع و عشرین و اربعمائة سلطنت آغاز کرد و سیر حمیده ٔ ملوک پ...