کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پُل 1 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
پل
لغتنامه دهخدا
پل . [ پ َ ] (اِ) کرت . کرد. کردو. مرزباشد و آن زمینی است که به جهت سبزی کاشتن یا چیزی دیگر مهیا سازند و کنارهای آن را بلند کنند. (برهان قاطع). کرت زمینی که برای کاشتن کنارهایش را قدری بالا آورند. مرز باشد که فاصله شود میان قطعه های کشت .
-
پل
لغتنامه دهخدا
پل . [ پ َ / پ ِ ] (اِ) پاشنه ٔ پای . عقب : دریغ این بر و برز و بالای تورکیب دراز و پل و پای تو. فردوسی (از فرهنگ رشیدی ).همیشه کفش و پلش را کفیده بینم من بجای کفش و پلش دل کفیده بایستی . معروفی (از لغت نامه ٔ اسدی ).پل بکفش اندر بکفت و آبله شد کابلی...
-
پل
لغتنامه دهخدا
پل . [ پ ِ ] (اِ) اشکلک خیمه و آن چوبکی باشد به مقدار چهار انگشت که ریسمانی بر کمر آن بندند و بدان بالا و پائین خیمه را بهم وصل کنند و آن به منزله ٔ گوی گریبان و تکمه ٔ کلاه باشد در خیمه . (برهان قاطع). پاچه بند (در خیمه و خرگاه ) . || چوبکی را گویند...
-
پل
لغتنامه دهخدا
پل . [ پ ِ ] (اِخ ) نام دهی از دهستان اوزرود نور مازندران . رجوع به پیل شود.
-
پل
لغتنامه دهخدا
پل . [ پ ُ ] (اِ) طاقی باشد که بر رودخانه ٔ آب بندند و آن را به عربی قنطره خوانند. (برهان قاطع). طاقی که بر روی آب بندند.چیزی که روی رود برای عبور سازند. پول . مِعبَر. جِسْر. جَسْر. (منتهی الارب ). خَدَک . دَهلَة : و بر دجله پلی است از کشتیها کرده . ...
-
پل
لغتنامه دهخدا
پل . [ پ ُ ] (اِخ ) از مردم اگینه . یکی از اطبای قدیم یونان است اندکی پیش از این که عمروبن العاص اسکندریه را فتح کند او در آن شهر بوده است و کتابی بنام اختصار طب دارد مرکب از هفت کتاب و این کتاب در علم طب اثری معتبر است . (از قاموس الاعلام ترکی ).
-
پل
لغتنامه دهخدا
پل . [ پ ُ ] (اِخ ) محلی در 164هزارگزی طهران میان نودِژ و قم و آنجا ایستگاه ترن است .
-
پل امیل
لغتنامه دهخدا
پل امیل . [ پ ُ اِ ] ملقب به لو ماسدونیک (مقدونی ). پسر پل امیل مذکور در فقره ٔ قبل . کنسول در 181 و 168 ق . م . و فاتح پرسه در پیدنا یکی از رؤسای گروه اشرف در روم . مولد بسال 230 و وفات در 160 ق . م .
-
پل اول
لغتنامه دهخدا
پل اول .[ پ ُ ل ِ اَوْ وَ ] (اِخ ) پاپ از سال 757 تا 767 م .
-
پل دختر
لغتنامه دهخدا
پل دختر. [ پ ُ ل ِ دُ ت َ ] (اِخ ) قریه ای در 422هزارگزی طهران میان برجین و میانه و آنجا ایستگاه ترن است .
-
پل دختر
لغتنامه دهخدا
پل دختر. [ پ ُ ل ِ دُ ت َ ] (اِخ ) نام پلی بر آب کسلیان که حد فاصل میان سوادکوه و شیرگاه است . (سفرنامه ٔ مازندران و استراباد تألیف رابینو ص 43).
-
پل سفید
لغتنامه دهخدا
پل سفید. [ پ ُ ل ِ س ِ ] (اِخ ) نام ایستگاهی از راه آهن طهران و بندر شاه . فاصله اش تا طهران 286/2هزار گز و آن ایستگاه هفدهم راه آهن شمال است از سوی طهران .
-
پل سنگین
لغتنامه دهخدا
پل سنگین . [ پ ُ ل ِ س َ ] (اِخ ) نام موضعی در حدود ختلان . (حبیب السیر چ طهران جزء 3 از ج 3 ص 126).
-
پل فسا
لغتنامه دهخدا
پل فسا. [ پ ُ ل ِ ف َ ] (اِخ ) واقع در 16000 گزی شیراز کنار راه شیراز و جهرم میان اجوار و باباحاجی .
-
پل مورد
لغتنامه دهخدا
پل مورد. [ ] (اِخ ) نام رودخانه ای در فارس ، آبش شیرین و گوار است . رودخانه ٔ شش پیر به آب چشمه ٔ تاسک و چشمه ٔ کِل پیوسته در پل مورد آن را رودخانه ٔ پل مورد گویند. (فارس نامه ٔ ناصری ).