پل . [ پ َ / پ ِ ] (اِ) پاشنه ٔ پای . عقب :
دریغ این بر و برز و بالای تو
رکیب دراز و پل و پای تو.
همیشه کفش و پلش را کفیده بینم من
بجای کفش و پلش دل کفیده بایستی .
پل بکفش اندر بکفت و آبله شد کابلیچ
از پس غمهای تو، تا تو مگر کی آئیا.
شما واژهای در دفتر واژه ثبت نکردهاید.
برای رفع محدودیت کاربر ویژه شوید
با حذف کوکی، لیست لغات از بین خواهد رفت.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پل . [ پ َ / پ ِ ] (اِ) پاشنه ٔ پای . عقب :
دریغ این بر و برز و بالای تو
رکیب دراز و پل و پای تو.