کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پُرمایه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
پرمایه
لغتنامه دهخدا
پرمایه . [ پ ُ ی َ / ی ِ ] (اِخ ) نام برادر فریدون : برادر دو بودش [ فریدون را ] دو فرخ همال از او هر دو آزاده مهتر بسال یکی بود زیشان کیانوش نام دگر نام پرمایه ٔ شاد کام . فردوسی .کیانوش و پرمایه بر دست شاه چو کهتر برادر ورا نیکخواه . فردوسی . || گا...
-
پرمایه
لغتنامه دهخدا
پرمایه . [ پ ُ ی َ / ی ِ ] (ص مرکب ) که مایه ٔ بسیار دارد. دارای مایه ٔ بسیار. مقابل کم مایه : خورشید منم به شاعری ، سایه توئی پرمایه منم بفضل و بی مایه توئی . سوزنی .بیت ذیل را اسدی در لغت نامه آورده و گفته است نام گاو فریدون است لکن پرمایه در این ب...
-
واژههای همآوا
-
پرمایه
لغتنامه دهخدا
پرمایه . [ پ ُ ی َ / ی ِ ] (اِخ ) نام برادر فریدون : برادر دو بودش [ فریدون را ] دو فرخ همال از او هر دو آزاده مهتر بسال یکی بود زیشان کیانوش نام دگر نام پرمایه ٔ شاد کام . فردوسی .کیانوش و پرمایه بر دست شاه چو کهتر برادر ورا نیکخواه . فردوسی . || گا...
-
پرمایه
لغتنامه دهخدا
پرمایه . [ پ ُ ی َ / ی ِ ] (ص مرکب ) که مایه ٔ بسیار دارد. دارای مایه ٔ بسیار. مقابل کم مایه : خورشید منم به شاعری ، سایه توئی پرمایه منم بفضل و بی مایه توئی . سوزنی .بیت ذیل را اسدی در لغت نامه آورده و گفته است نام گاو فریدون است لکن پرمایه در این ب...
-
جستوجو در متن
-
پرمایگی
لغتنامه دهخدا
پرمایگی . [ پ ُ ی َ / ی ِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی پرمایه .
-
نچیز
لغتنامه دهخدا
نچیز. [ ن َ ] (ص مرکب ) ناچیز. لاشی ٔ : جان پرمایه همی چون بفروشی به نچیزچیز پرمایه همان به که به ارزان ندهی . ناصرخسرو. || معدوم . فانی . عدم :مپندار جان را که گردد نچیزکه هرگز نچیز او نگردد بنیز. اسدی .در تمام معانی رجوع به ناچیز شود.
-
کیانوش
لغتنامه دهخدا
کیانوش . (اِخ ) یکی از دو برادر فریدون . (ناظم الاطباء) : یکی بود از ایشان کیانوش نام دگر نام پرمایه ٔ شادکام .فردوسی .
-
هوشور
لغتنامه دهخدا
هوشور. [ هوش ْ وَ ] (ص مرکب ) صاحب هوش . هوشمند : دو پرمایه بیداردل پهلوان یکی هوشور پیر و دیگر جوان .فردوسی .
-
سرشبانی
لغتنامه دهخدا
سرشبانی . [ س َ ش َ ] (حامص مرکب ) عمل سرشبان : یکی کاخ پرمایه او را بساخت از آن سرشبانی سرش برفراخت . فردوسی .رجوع به سرشبان شود.
-
مناچهر
لغتنامه دهخدا
مناچهر. [ م َ چ ِ ] (ص ) گشاده روی . (ناظم الاطباء) (از فهرست ولف ) : می روشن آورد و پرمایه جام مناچهر دادش منوچهرنام .فردوسی .
-
گران پایه
لغتنامه دهخدا
گران پایه . [ گ ِ ی َ / ی ِ ] (ص مرکب ) گران قدر. بلندمرتبه . عالی مقام : نشسته به در بر گران پایگان به پرده درون جای پرمایگان . فردوسی .از ایشان هر آن کس که پرمایه بودبه گنج و به مردی گران پایه بود.فردوسی .
-
آتش فروز
لغتنامه دهخدا
آتش فروز. [ ت َ ف ُ ] (نف مرکب ) آتش افروز : پس آنگاه فرمود پرمایه شاه که بر چوب ریزند نفت سیاه بیامد دوصد مرد آتش فروزدمیدند و گفتی شب آمد بروز.فردوسی .
-
پرشرم
لغتنامه دهخدا
پرشرم . [ پ ُ ش َ ] (ص مرکب ) پرآزرم . بسیارحیا : بیاورد آزادتن دایه ای یکی پاک و پرشرم و پرمایه ای . ؟دیدم همه طپان و بی آرام و شوخ چشم او باز آرمیده و پرشرم و کش خرام .سوزنی .