کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پوشش 5 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
جلب
لغتنامه دهخدا
جلب . [ ج ِ ] (ع اِ) پالان با ساز و پوشش . پالان یا چوب پالان بی تنگ و ساز. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به جُلب شود.
-
لباس
لغتنامه دهخدا
لباس . [ ل ِ ] (ع اِ) هرچه درپوشند. پوشیدنی . پوشاک . پوشش . بالاپوش . جامه . کِسوَت . (منتهی الارب ). کَسوَة. بزّه . زی ّ. قِشر. قبول . مِلبَس . لبس . لبوس . مَلبِس . ملبوس . گندگال . جفاجف . شور. شورة. شوار. شیار. شارة. مشرة. طحریة. طحرة. جامه ٔ ست...
-
ثوب
لغتنامه دهخدا
ثوب . [ ث َ ] (ع اِ) جامه . لباس . لبس . لبوس . ملبس : پوشیدنی . پوشاک . پوشش : اصاروا الجو قبرک واستنابواعن الاکفان ثوب السافیات هر که ثوبی با تن عاری دهددر دو عالم ایزدش یاری دهد. عطار.و گویند: فی ثوبی ابی ان افیه ؛ یعنی برذمه ٔ من و پدر من است وفا...
-
خاک جنگل
لغتنامه دهخدا
خاک جنگل . [ ک ِ ج َ گ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خاکی که درختان جنگل در آن میرویدو بنابر نظر مهندس کریم ساعی در جنگل شناسی : «خاک جنگل مانند خاک کشتزارها از مواد زیر ساخته شده است :الف - مواد معدنی : که از خرد شدن سنگهای پوسته ٔ روئی زمین بوجود می...
-
لاشبرگ
لغتنامه دهخدا
لاشبرگ . [ ش َ ب َ ] (اِ مرکب ) هنگامی که بر پوشش مرده ٔ خاک جنگل برگهای خشک و شاخه های تازه افتاده افزوده میشود در قسمت زیرین آن برگها و شاخه های کهنه ٔ سالهای پیش تدریجاً پوسیده و با لاشه های کرمها و جانورانی که در زیرزمین مرده و پوسیده اند و همچنی...
-
دف ء
لغتنامه دهخدا
دف ء. [ دِف ْءْ ] (ع اِ) شدت گرما.(منتهی الارب ). نقیض شدت سرما. (از اقرب الموارد). ج ، أدفاء. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || ناخوشی . (منتهی الارب ). || شیر و پشم و بچه ٔ ستور و مانند آن که نفع گیرند از وی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد): و ا...
-
گندمیان
لغتنامه دهخدا
گندمیان . [ گ َ دُ] (اِ) تیره ٔ گندمیان یا غلات ، یکی از بزرگترین تیره های نباتات تک لپه و شماره ٔ جنسهای آن متجاوز از 3500 است . غلات مختلف مانند گندم و جو و برنج و تمام رستنی هایی که معمولاً آنها را علف میگویند و در چمنزارها به حالت طبیعی میرویند ا...
-
عریان
لغتنامه دهخدا
عریان . [ ع ُرْ ] (ع ص ) برهنه . (منتهی الارب ) (دهار). آنکه لباسهای خود را کنده باشد. (از اقرب الموارد). عاری . عار. عور. لخت . لوت . روت . رود. روده . روخ . تهمک . ورت . ج ، عریانون . (منتهی الارب ) : ز علم و طاعت جانت ضعیف و عریانست بعلم کوش و بپو...
-
مطبق
لغتنامه دهخدا
مطبق . [م ُ طَب ْ ب َ ] (ع ص ) توبرتو کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). تو بر تو و پیچیده و درهم و مضاعف و دوتائی . (ناظم الاطباء). طبقه طبقه بر هم نهاده شده : و این قبر المسیح در [ بیت المقدس ] یکی پاره سنگ است منقور و منقوش مطبق . (مجمل التواریخ و الق...
-
اشکوب
لغتنامه دهخدا
اشکوب . [ اَ ] (اِ) بمعنی اشکو است که هرمرتبه از پوشش خانه باشد. (برهان ) (آنندراج ). هر مرتبه از پوشش که به تازی طبقه خوانند. (سروری ). مخفف آشکوب . (فرهنگ نظام ) (سروری ) (شرفنامه ٔ منیری ). رجوع به آشکوب شود. || آسمانه و بتازیش سقف خوانند. (هفت قل...
-
لارستان
لغتنامه دهخدا
لارستان . [ رِ ] (اِخ ) نام ناحیه ٔ وسیعی متصل به خلیج فارس ولی چون مطابق تقسیمات حکومتی بنادر فارس حکومتی جداگانه دارد قسمت جنوبی لارستان جزء بنادر ذکر میشود. طول لارستان 342 و عرض آن 270 هزار گز و از شمال محدود است به محال هفتگانه و دارابگرد و جویم...
-
مسجدالحرام
لغتنامه دهخدا
مسجدالحرام . [ م َ ج ِ دُل ْ ح َ ] (اِخ ) (الَ ...) کعبه . (اقرب الموارد). مسجدی که محیط بر کعبه است . مسجدی است که در مکه در گرداگرد کعبه واقع شده . مردم در اطراف کعبه ، خانه بنا می کردند تا اینکه به نزدیکی آن رسیدند و جای آن تنگ شد، عمر گفت ای مردم...
-
حجاب
لغتنامه دهخدا
حجاب . [ ح ِ ] (ع مص ) در پرده کردن . حجب . || بازداشتن از درآمدن . (منتهی الارب ). بازداشتن . (دهار) (زوزنی ). || روگیری . عفاف . حیا. شرم کردن : مرا بعرض تمنا حجاب نگذاردو گر خموش شوم اضطراب نگذارد. شجاعی کاشی .اگر حجاب کنی از خدا فرشته شوی چنین که...
-
غلات
لغتنامه دهخدا
غلات . [ غ َل ْ لا ] (ع اِ) ج ِ غَلَّة، به معنی درآمد هرچیزی از حبوب و نقود و جز آن ، و آمد کرایه ٔ مکان و مزد غلام و ماحصل زمین . (منتهی الارب ). رجوع به غلة شود: راهها بسته شد و ماده ٔ غلات و اقوات منقطع گشت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1272 هَ . ق . ص...
-
جذب
لغتنامه دهخدا
جذب . [ج َ ] (ع مص ) کشیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). ضد دفع. مقابل دفع. (از اقرب الموارد). کشیدن بسوی خود. (ناظم الاطباء). درکشیدن . چسبیدن . مقابل ردع . (یادداشت مؤلف ). و منه : «وجدت الانسان ملقی بین اﷲ و بین ال...