کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پوسیدگی 2 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
ادمان
لغتنامه دهخدا
ادمان . [ اَ دَ ] (ع اِ) نام درختی است . || پوسیدگی و سیاهی تنه ٔ خرمابن .پوسیدگی و سیاهی که به خرمابن رسد. (منتهی الارب ).
-
شلو
لغتنامه دهخدا
شلو. [ ش ِل ْوْ ] (ع اِ) اندام با گوشت . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). اندام . (دهار) (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). قد و قامت بدن . (ناظم الاطباء). || تن و جسد از هر چیزی . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از اقرب الموا...
-
خاک جنگل
لغتنامه دهخدا
خاک جنگل . [ ک ِ ج َ گ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خاکی که درختان جنگل در آن میرویدو بنابر نظر مهندس کریم ساعی در جنگل شناسی : «خاک جنگل مانند خاک کشتزارها از مواد زیر ساخته شده است :الف - مواد معدنی : که از خرد شدن سنگهای پوسته ٔ روئی زمین بوجود می...
-
متان
لغتنامه دهخدا
متان .[ م ِ ] (فرانسوی ، اِ) گازی است بی بو و بی رنگ و قابل نفوذتر و سبکتر از هوا که اولین ترکیب سلسله ٔ هیدروکربورهای اشباع شده است . فرمولش CH4 میباشد تکاثفش نسبت به هوا 1629 است . این گاز در طبیعت از تجزیه و پوسیده شدن بقایای موجودات زنده خصوصاً ف...
-
کرم
لغتنامه دهخدا
کرم . [ ک ِ ] (اِ) هر حشره ٔ بری یا مائی و بحری را که به درازی گراید گویند و بغیر آن هم گاه اطلاق کنند. اسم انواعی از حشرات خرد و درشت غالباً دراز و باریک آبی و خاکی و هم آنچه بدین صفت ماند و در معده ٔ آدمی و دیگر جانوران نیز پیدا شود و هم آنچه مردار...
-
مومیا
لغتنامه دهخدا
مومیا.(معرب ، اِ) حنوط کردن اجساد مردگان با بعضی داروهای بلسانی به طریقه ٔ مخصوص به نحوی که به همان حالت طبیعی و بدون فساد و تعفن خشک شود و باقی ماند چنانکه در قدیم معمول مصریها بوده است . (از ناظم الاطباء). ورجوع به مومیاکاری و مومیایی کردن شود. مصر...
-
لاشبرگ
لغتنامه دهخدا
لاشبرگ . [ ش َ ب َ ] (اِ مرکب ) هنگامی که بر پوشش مرده ٔ خاک جنگل برگهای خشک و شاخه های تازه افتاده افزوده میشود در قسمت زیرین آن برگها و شاخه های کهنه ٔ سالهای پیش تدریجاً پوسیده و با لاشه های کرمها و جانورانی که در زیرزمین مرده و پوسیده اند و همچنی...
-
چوب
لغتنامه دهخدا
چوب . (اِ) ماده پوشیده از پوست ، تشکیل دهنده ٔ درخت اعم از ساقه و ریشه و شاخه ٔ آن . ماده ای سخت که ریشه وساقه و تنه و شاخه ٔ درخت را تشکیل میدهد. (از ناظم الاطباء). ماده ای سخت که ریشه و ساقه و تنه و شاخه ٔ درخت را تشکیل میدهد و آن را برای سوزاندن و...