کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پناهنده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پناهنده
لغتنامه دهخدا
پناهنده . [ پ َ هََ دَ / دِ ] (نف مرکب ) آنکه بکسی یا بچیزی پناه برد. پناهیده . پناه گیرنده . (برهان قاطع). پناه آورده . (آنندراج ). زینهاری . زنهاری . ملتجی . جار. مَولی : درگذر از جرم که خواهنده ایم چاره ٔ ما کن که پناهنده ایم . نظامی . || پناه دهن...
-
واژههای مشابه
-
پناهنده شدن
لغتنامه دهخدا
پناهنده شدن . [ پ َ هََ دَ / دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) پناهیدن . پناه بردن . التجاء.
-
جستوجو در متن
-
پناهندگی
لغتنامه دهخدا
پناهندگی . [ پ َ هََ دَ / دِ ] (حامص ) حالت و عمل پناهنده .
-
اندخسیده
لغتنامه دهخدا
اندخسیده . [ اَ دَ دَ/ دِ ] (ن مف ) مُلتجی ̍. پناهنده . (یادداشت مؤلف ).
-
ملتجی
لغتنامه دهخدا
ملتجی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) (از «ل ج ء») پناه جوینده . (غیاث ) (آنندراج ). آنکه پناه می گیرد به سوی کسی و یا چیزی . (ناظم الاطباء). پناه برنده . پناهنده . پناه آورنده . پناه برده .زنهارخواه . مستجیر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- ملتجی شدن ؛پناهنده ش...
-
متعوذ
لغتنامه دهخدا
متعوذ. [ م ُ ت َ ع َوْ وِ ] (ع ص ) پناه گیرنده . (آنندراج ). کسی که پناه میگیرد و پناهنده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تعوذ شود.
-
ژاهل
لغتنامه دهخدا
ژاهل . [ هَِ ] (اِخ ) ژائیل . یاعیل . نام زوجه ٔ حابرقینی (سِفْرِ داوران 4:17). زنی که میخی در شقیقه ٔ سیسرا که به چادر وی پناهنده شده بود کوفت بدانگونه که از جانب دیگر به زمین نشست و سیسرا را بکشت . نیز رجوع به یاعیل شود.
-
عنقاء
لغتنامه دهخدا
عنقاء. [ ع َ ] (اِخ ) پشته ای است فوق کوهی بلند. (منتهی الارب ). گویند تپه ای است بالای کوهی کوچک و مشرف ، که عبداﷲبن مجیب قتال چون شخصی را کشته بود از ترس سلطان بدانجا پناهنده شد. و آن را در نواحی بحرین دانسته اند. رجوع به معجم البلدان شود.
-
ملن
لغتنامه دهخدا
ملن . [ م ِ ل ُ ] (اِخ ) مترجم یونانی داریوش که بواسطه ٔ مرض در راه مانده بود و با رسیدن اسکندر بدانجا به او پناهنده شد و گزارشهای جنگی را به اسکندر داد. (از تاریخ ایران باستان ج 2 ص 1441).
-
ایزدپناه
لغتنامه دهخدا
ایزدپناه . [ زَ پ َ ] (نف مرکب ) آنکه پناه ایزدی داشته باشد از عالم گردون بارگاه یا آنکه پناهنده به ایزد، از عالم خیرخواه که خواهنده ٔ خیر است . (آنندراج ) (بهار عجم ) : پناهد به ایزد به بیگاه و گاه نیفتد ببد مرد ایزدپناه .نظامی .
-
کوکرل
لغتنامه دهخدا
کوکرل . [ ک ُ ک ِ رِ ] (اِخ ) ژان اتین . کشیش پرتستان فرانسوی (1829-1901 م .). مدافع آزادی مذهب و آزادی سیاسی مردم بود. او راست : «آزادی خواهان و معتقدان واقعی دین » (1864 م .)، «گیزو و اعتقاد واقعی پرتستان » (1864م .) و «ماجرای یک پناهنده » (1871 م ...
-
عوف
لغتنامه دهخدا
عوف . [ ع َ ] (اِخ ) ابن محلم بن ذهل بن شیبان شیبانی . از اشراف عرب در جاهلیت بود. وی مردی مقتدر بود و عمروبن هند مردی را که به وی پناهنده شده بود از او خواست ، اما وی از تسلیم او خودداری کرد و عمرو جمله ٔ «لا حر بوادی عوف » را در حق وی گفت . عوف در ...
-
اسکندربیک
لغتنامه دهخدا
اسکندربیک . [ اِ ک َ دَ ب َ ] (اِخ ) یکی از بزرگان اواخر عهد تیموریه که میرزا علاءالدوله بوثاق او پناهنده شد و او را بامر بابرمیرزا بیرون کشیده ببعضی از اهل اعتماد سپردند. (حبیب السیر جزو 3 از ج 3 ص 222).