کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پنام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پنام
لغتنامه دهخدا
پنام . [ پ َ ] (اِ) در اوستا پئیتی دان ّ و در پهلوی پدام و پندام و پنوم گویند. در آبان یشت ، کرده ٔ 29 آن عبارت است از جامه ای که در زیر زره پوشند. در فرگرد 14 از وندیداد در فقره ٔ 9 پنام در جزو اسلحه و لوازم یک مرد جنگی شمرده شده است . گذشته از این ...
-
واژههای مشابه
-
چشم پنام
لغتنامه دهخدا
چشم پنام . [ چ َ / چ ِ پ َ ] (اِ مرکب ) دعا و تعویذی باشد که بجهت دفع چشم زخم نویسند، چه پنام اعمالی باشد که بجهت دفع چشم زخم کنند. (برهان ). هیکلی باشد که بجهت دفع چشم زخم سازند یا نویسند. (آنندراج ). دعا و تعویذی که جهت دفع چشم زخم نویسند. (ناظم ال...
-
جستوجو در متن
-
چشم وهم
لغتنامه دهخدا
چشم وهم . [ چ َ / چ ِ وَ ] (اِ مرکب ) دعا و تعویذی باشد که بجهت چشم زخم نویسند. (برهان ). بمعنی «چشم وهام » است . (آنندراج ). چشم وهام و چشم پنام . (ناظم الاطباء). رجوع به چشم پنام و چشم وهام شود.
-
چشم وهام
لغتنامه دهخدا
چشم وهام . [ چ َ / چ ِ وَ ] (اِ مرکب ) بر وزن و معنی «چشم پنام » است که دعا و تعویذی باشد که جهت چشم زخم نویسند. (برهان ) (آنندراج ). چشم پنام و دعا و تعویذی که برای چشم زخم نویسند. (ناظم الاطباء). ظاهراً مصحف «چشم پنام » است . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ ...
-
کاتپاتوکا
لغتنامه دهخدا
کاتپاتوکا. (اِخ ) کاپادوکیه در آسیای صغیر. در آن آتشکده ای بوده است که استرابون جغرافی دان درباره ٔ آن چنین مینویسد و به مراسم «برسم گرفتن » ایرانیان قدیم اشاره میکند:«مغان در آنجا آتشی که هرگز خاموش نمیشود نگاهداری میکنند و هر روز در آتشکده تقریباً ...
-
چغرشته
لغتنامه دهخدا
چغرشته . [ چ َ رِ ت َ / ت ِ ] (اِ) گروهه ٔ ریسمانی باشد که در وقت رشتن پنبه بر دوک پیچیده شود، بشکل مخلوطی یا اهلیلجی . (برهان ). ریسمان خام که بر دوک پیچیده شود و آن را پنام و فرموک نیز گویند.(انجمن آرا) (آنندراج ). ریسمان خام که بر دوک پیچیده شود و...
-
چشم آرو
لغتنامه دهخدا
چشم آرو. [ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) چشمارو. چیزی که بجهت دفع چشم زخم و چشم بد بسازند، اعم از آنکه برای آدمی یا حیوانات دیگر یا کشتزار و باغ و خانه و سرای و امثال آن باشد. (برهان ) (جهانگیری ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). چیزی که بجهت دفع نظر ...
-
چشم آویز
لغتنامه دهخدا
چشم آویز. [ چ َ/ چ ِ ] (ن مف مرکب ، اِ مرکب ) چیزی باشد سیاه و شبکه دار که از موی دم اسب بافند و زنان آنرا مانند نقاب از پیش چشم آویزند. چیزی باشد که از موی مشبک بافند وزنان آن را پیش چشم خود آویزند تا مردم ایشان را نبینند و ایشان همه چیز را ببینند و...
-
نیام
لغتنامه دهخدا
نیام . (اِ) غلاف شمشیر. (برهان قاطع). غلاف شمشیر و کارد و خنجر. (انجمن آرا) (آنندراج ) (از رشیدی ) (از غیاث اللغات ). غلاف هرچیز. (از فرهنگ فارسی معین ) : برآورد شمشیر تیز از نیام بدو گفت کای بدگهر پور سام . فردوسی .فرستادش اسبی به زرین ستام یکی تیغ ...
-
حرز
لغتنامه دهخدا
حرز. [ ح ِ ] (ع اِ) تعویذ. (محمودبن عمر ربنجنی ). پنام . چشم پنام . طلسم . عوذة. دعائی مأثور اعم از خواندنی و آویختنی . ج ، احراز : حرز است مگر نامش کز داشتن اوآزاد شود بنده و به گردد بیمار. فرخی .منصور که حرز مدح او دائم بر گردن عقل و طبع و جان بند...
-
همیشه
لغتنامه دهخدا
همیشه . [ هََ ش َ / ش ِ ] (ق ) دائم . همواره . همه ٔ اوقات : بتا، نگارا! از چشم بد بترس و مکن چرا نداری با خود همیشه چشم پنام ؟ شهید بلخی .بخل همیشه چنان ترابد از آن روی کآب چنان از سفال نو بترابد. خسروانی .همیشه کفش و پیش را کفیده بینم من به جای کفش...
-
مخفی
لغتنامه دهخدا
مخفی . [ م َ فی ی ] (ع ص ) به معنی پنهان . (آنندراج ). پنهان و پوشیده و پنام و نهفته و نهان و پوشیده شده . (ناظم الاطباء) : آدمی مخفی است در زیر زبان این زبان پرده ست بر درگاه جان . مولوی .بر رأی ملک مخفی نماناد. (گلستان ). از خارج در مخفی بتحقیق اح...
-
تعویذ
لغتنامه دهخدا
تعویذ. [ ت َع ْ ] (ع اِ) آنچه از عزائم و آیات قرآنی و جز آن نوشته جهت حصول مقصد و دفع بلاها با خود دارند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مجازاً بمعنی آنچه از ادعیه یا اعداد اسمای الهی نوشته در گلو و بازو بندند بجهت پناه دادن از بلیات .(غیاث اللغات ) ...