کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پشیز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پشیز
لغتنامه دهخدا
پشیز. [ پ َ ] (اِ) سکه ٔ مسین ساسانیان . || شصت یک درم است : و همچنان عادت مردمان بر این رفت تا درم را به شصت پشیز کردند. (التفهیم بیرونی ). || پول ریزه ٔ نازک بسیارتنک رایج را گویند. (برهان قاطع). پولی باشد که از مس زنند و خرج کنند و بعضی گویند درم ...
-
جستوجو در متن
-
قاشی
لغتنامه دهخدا
قاشی . (اِ) پشیز. هیچکاره . (آنندراج ) (منتهی الارب ). پشیز هیچکاره که رائج نباشد. رجوع به قاش شود. || (ع ص ) پوست بازکننده . (ناظم الاطباء). قاشر.
-
کپک
لغتنامه دهخدا
کپک . [ ک ُ پ َ ] (اِ) مسکوک خرد معمول در روسیه . پشیز روسیان .
-
سهف
لغتنامه دهخدا
سهف . [ س َ ](ع اِ) پشیز ماهی . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
-
ضباب
لغتنامه دهخدا
ضباب . [ ض ِ ] (ع اِ) ضباب الباب ؛ آهن مسمار. (منتهی الارب ). آهن جامه . پشیز در.
-
فلسة
لغتنامه دهخدا
فلسة. [ ف َ س َ ] (ع اِ) فلس .پشیز ماهی . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به فلس شود.
-
قازبگی
لغتنامه دهخدا
قازبگی . [ ب َ / ب ِ ] (اِ مرکب ) سکه ای است معروف . (آنندراج ). رجوع به قاز به معنی پشیز شود.
-
پول خرد
لغتنامه دهخدا
پول خرد. [ ل ِ خ ُ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) پول خرده . پول سیاه . پشیز.
-
پاپاسی
لغتنامه دهخدا
پاپاسی . (اِ) خردترین و کم بهاترین ِ نقود، مانند پشیز و کمتر.- یک پاپاسی نداشتن ؛ هیچ نداشتن .- یک پاپاسی نیرزیدن ؛ هیچ نیرزیدن .
-
افلس
لغتنامه دهخدا
افلس . [اَ ل ُ ] (ع اِ) ج ِ فَلْس ، بمعنی پشیز. فُلوس . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به فلس و فلوس شود.
-
درویش مرد
لغتنامه دهخدا
درویش مرد. [ دَرْ م َ ] (اِ مرکب ) مرد درویش . مرد بی چیز. (یادداشت مرحوم دهخدا) : ببخشید گنجی به درویش مردکه خوردش نبودی بجز کارکرد. فردوسی .چو درویش مردی که نازد به چیزکه آن چیز گفتن نیرزد پشیز.فردوسی .
-
پول سیاه
لغتنامه دهخدا
پول سیاه . [ ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) پول خرد. پشیز. مس مسکوک که بهندی پیا گویند. (غیاث ). پول از غیر سیم و زر.- به یک پول سیاه نیرزیدن ؛ سخت بی ارزش بودن . رجوع به پول شود.
-
بهره جوی
لغتنامه دهخدا
بهره جوی . [ ب َ رَ / رِ ] (نف مرکب ) سودجوی . جوینده ٔ سود. نفعطلب : دند و ملک یکی شمر و بهره جوی باش از بدره ٔ زر ملک و از پشیز دند.؟ (از یادداشت بخط مؤلف ).
-
عفة
لغتنامه دهخدا
عفة. [ ع ُف ْف َ ] (ع اِ) باقی شیر در پستان . (منتهی الارب ). باقی شیر در پستان چهارپایان پس از اینکه بچه ٔ آنها غالب آن را مکیده باشد. (از اقرب الموارد). || گنده پیر. (منتهی الارب ). عجوز. (اقرب الموارد). || ماهیی است بی پشیز کوچک سپیدرنگ ، مطبوخ آن...