کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پسندیده داشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پسندیده داشتن
لغتنامه دهخدا
پسندیده داشتن . [ پ َ س َ دی دَ ت َ ] (مص مرکب ) پسند داشتن . پسندیدن . قبول کردن .مصاب شمردن رای او. تصدیق کردن . مقبول شمردن : آن استاد که این عمارت همی کرد چون دیوارها تمام برآورد و بجای خم رسانید اندازه ٔ ارتفاع آن با ابریشمی بگرفت و در حقه ای نه...
-
واژههای مشابه
-
پسندیده بودن
لغتنامه دهخدا
پسندیده بودن . [ پ َ س َ دی دَ / دِ دَ ] (مص مرکب ) پسند بودن . مطبوع بودن . مقبول بودن : سخن گرچه دارد ز اختر فروغ پسندیده باشد چو نبود دروغ . فردوسی .و نیزرجوع به پسند بودن شود.
-
جستوجو در متن
-
تقدیم داشتن
لغتنامه دهخدا
تقدیم داشتن . [ ت َ ت َ ] (مص مرکب ) پیش داشتن . عرضه داشتن : او چند سال در ایالت آن بقعه آثار حمیده و مساعی پسندیده تقدیم داشت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 440). || اهداء کردن . پیش کشی کردن . چیزی را به رایگان بکسی دادن . رجوع به تقدیم و دیگر...
-
جای در دیده دادن
لغتنامه دهخدا
جای در دیده دادن . [دَ دی دَ / دِ دَ ] (مص مرکب ) کمال تعظیم و توقیر کردن . (از بهار عجم ). عشق بسیار به آنکس داشتن . (ناظم الاطباء). نهایت مرغوب و پسندیده داشتن : در دیده جا بمردم هموار میدهندچون رشته صاف شد نگه (؟) چشم سوزنست .ناصر علی (از بهار عجم...
-
کاسه داشتن
لغتنامه دهخدا
کاسه داشتن . [ س َ / س ِ ت َ ] (مص مرکب ) ساقی گری کردن . جام داری کردن : غازان عرضه داشت که اگر فرمان شود بروم و پدر را کاسه دارم . اباقاخان پسندیده است و او را یک خیگ شراب خاص فرمود. (تاریخ مبارک غازانی ص 9). رجوع به کاسه گرفتن شود.
-
روا دیدن
لغتنامه دهخدا
روا دیدن . [ رَ دی دَ ] (مص مرکب ) جایز دانستن .بمصلحت دیدن . پسندیده و مطلوب داشتن . مجاز شمردن . روا داشتن . رجوع به روا داشتن و روا شود : که شهری خنک بود و روشن هوااز آنجاگذشتن ندیدی روا. فردوسی .سر باره ٔ دژ بد اندر هواندیدند جنگ هوا را روا. فردو...
-
مجاهدة
لغتنامه دهخدا
مجاهدة. [ م ُ هََ دَ ] (ع مص ) مجاهدت . مجاهده . با کسی کارزار کردن در راه خدای تعالی . (تاج المصادر بیهقی ). کارزار کردن با دشمنان در راه خدا. جهاد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). با کسی کارزار کردن . (ترجمان القرآن ص 86). || کوشش کردن...
-
مبذول
لغتنامه دهخدا
مبذول . [ م َ ] (ع ص )بخشیده شده . (آنندراج ). خرج شده و مصرف شده و بخشیده شده . (ناظم الاطباء) : که اگر تمامی خزاین ما در آن مبذول خواهد بود باک نیاید. (کلیله و دمنه ).گفت بهر شاه مبذول است جان او چرا آید شفیع اندرمیان . مولوی . || قبول کرده . (آنند...
-
اقبال
لغتنامه دهخدا
اقبال . [ اِ ] (ع مص ) روی به چیزی آوردن . (ترجمان القرآن ). پیش آمدن و روی آوردن بهر چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نقیض ادبار. (ناظم الاطباء).- اقبال کردن ؛ روی آوردن . متوجه شدن . (ناظم الاطباء) : بر آنچه ستوده ٔ عقل و پسندیده ٔ...
-
پسندیدن
لغتنامه دهخدا
پسندیدن . [ پ َ س َ دی دَ ] (مص ) پذیرفتن . قبول کردن . راضی شدن به . رضا دادن . ارتضاء (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). رضوان .خوش آمدن . مطبوع داشتن . گزیدن بر. صواب شمردن . تصویب . برگزیدن . (برهان قاطع در لغت پسنده ) : گرنه بدبختمی مرا که فکندبیکی ...
-
نگاه داشت
لغتنامه دهخدا
نگاه داشت . [ ن ِ ] (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) نگاه داشتن . نظارت . پاس . حفاظت . حراست هرچیزی که آن را برای احتیاط به دیگری سپرده باشند. (ناظم الاطباء). عهد. (صراح ). حفظ. محافظت . حراست . حرز. صون . صیانت . توقی . وقایه . حمایت . رعایت .اسم است از...
-
مقرب
لغتنامه دهخدا
مقرب . [ م ُ ق َرْ رَ ] (ع ص ) نزدیک شده . (ناظم الاطباء). نزدیک داشته . نزدیک کرده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || اجازه به نزدیکی داده شده . آن که به وی اجازه ٔ دخول داده شده . آن که دارای نسبت نزدیک شده باشد. (ناظم الاطباء). آن که از نزدیکان و م...
-
مناسبت
لغتنامه دهخدا
مناسبت . [ م ُ س َ / س ِ ب َ ] (از ع ، اِمص ) موافقت و پیوستگی و علاقه و ارتباط و مشابهت . (ناظم الاطباء). مناسبة : اما اصل دوستی را که بنابر مناسبت بود منقطع نکند. (کیمیای سعادت چ احمد آرام ص 838).رخسار و قامتش ز طریق مناسبت ماه شب چهارده بر خط استو...