کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پر و پر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پر و پر
لغتنامه دهخدا
پر و پر. [ پ َ رُ پ َ / پ ِ رُ پ ِ ] (اِ صوت ) پِرپِر. حرکت پر(؟) : پر پروانه پی درک تف شمع بودچونکه پر یافت بخواهد پر و پر پاریدن . مولوی .رجوع به پِرپِر شود.
-
جستوجو در متن
-
انباریدن
لغتنامه دهخدا
انباریدن . [ اَم ْ دَ ] (مص ) انبار کردن و پر کردن . || پُر کردن فرمودن . || خراب کردن .(ناظم الاطباء). و رجوع به انباردن و انباشتن شود.
-
پاریدن
لغتنامه دهخدا
پاریدن . [دَ ] (مص ) پرواز کردن . (برهان ). پریدن : پر پروانه پی درک تف شمع بودچونکه پر یافت بخواهد پر و پر پاریدن .مولوی .
-
راست پران
لغتنامه دهخدا
راست پران . [ پ َ ] (ق مرکب ) مقابل پروازکنان . صف و دف . (یادداشت مؤلف ). || (ص مرکب ) ج ِ راست پر. که پر و جناح راست و مستقیم دارد. || (نف مرکب ) که براست و مستقیم پرواز دهد. مستقیم پراننده .
-
متبهر
لغتنامه دهخدا
متبهر. [ م ُ ت َ ب َهَْ هَِ ] (ع ص ) پر. (آنندراج ). پر و آگنده . (ناظم الاطباء). || ابر روشن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). و رجوع به تبهر شود. || دم فروبسته از تعب و ماندگی . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
-
ملاء
لغتنامه دهخدا
ملاء. [ م ُل ْ لا ] (از ع ، ص ) بسیار پر یعنی پر بسیار از علم . مأخوذ از ملؤ، که به معنی پری است چنانکه کُبّار به معنی بسیار بزرگ . فارسیان این قسم الف ممدوده را مقصوره خوانند مگر در اضافت و وصفیت . (از غیاث ). و رجوع به مُلاّ شود.
-
پردروغ
لغتنامه دهخدا
پردروغ . [ پ ُ دُ ] (ص مرکب ) کذاب : یکی آنکه داور بود پردروغ نگیرد بر مرد دانا فروغ . فردوسی . || پر ازکذب . پر از دروغ : چهارم بیامد بدرگاه شاه زبان پردروغ و روان پرگناه . فردوسی .سپهبد بکژی نگیرد فروغ روان خیره پرتاب و دل پردروغ .فردوسی .
-
مملو
لغتنامه دهخدا
مملو. [ م َ ل ُوو ] (از ع ، ص ) پر کرده شده . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). پر و پر کرده شده . ممتلی . لبالب . (از ناظم الاطباء). مشحون .انباشته . مُؤَمَّت . آکنده . ممتلی . غاص : جان و دل اعدات چو دو کفه ٔ میزان مملو شده از سنگ غم و بار تلوم . سوزنی ....
-
پرسیاوش
لغتنامه دهخدا
پرسیاوش . [ پ َ رِ وَ / وُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پر سیاووش . پرِ سیاوشان . نام گیاهی است که خلاشه ٔ آن باریک و سیاه فام و برگ آن سبزرنگ میباشد و بیشتر در گوشه وکنار حوضها میروید. (برهان ). و رجوع به پر سیاوشان شود. || شکلی از اشکال فلکی مشتمل بر...
-
مجنح
لغتنامه دهخدا
مجنح . [ م ُ ج َن ْ ن َ ](ع ص ) صاحب جناح یعنی صاحب بازو. (غیاث ) (آنندراج ).صاحب دو بال . (ناظم الاطباء). خداوند پر. صاحب پر : و بباید دانست که این علت کسانی را بیشتر افتد که بر و سینه ٔ ایشان تنگ باشد و گردن ایشان دراز باشد و میل سوی پیش داردو حلقو...
-
زیور بستن
لغتنامه دهخدا
زیور بستن . [ زی وَ ب َ ت َ] (مص مرکب ) زیور دادن . زیور زدن . زیور کشیدن . آرایش دادن . (آنندراج ). تحلیه . (ترجمان القرآن ). زیور کردن . بزک کردن . آراستن کسی یا چیزی را : چون نقاب خاک از چهره بگشاد [ دانه ] و روی زمین را زیور زمردین بست معلوم گردد...
-
مرغ
لغتنامه دهخدا
مرغ . [ م َ ] (اِ) فریز است و آن نوعی ازسبزه باشد که حیوانات چرنده آن را به رغبت تمام خورند و آن زیاده از نیم شبر از زمین بلند نشود. و بغایت سبز و خرم و درهم روئیده باشد. (برهان ). نوعی از گیاه که به انبوهی روید بغایت سبز و نازک باشد و به هندی دوب گو...
-
لگد
لغتنامه دهخدا
لگد. [ ل َ گ َ ] (اِ) لج . زخم با کف پای (برخلاف تیپاو اردنگ که با نوک پا باشد). زخم با پای از ستور یا آدمی . اسکیز. اسکیزه . آلیز. جفته . جفتک : تا صعوه به منقارنگیرد دل سیمرغ تا پشه نکوبد به لگد خرد، سر پیل . منجیک .زیر لگد به جمله همی خستشان بزورچ...
-
ریع
لغتنامه دهخدا
ریع. [ رَ ] (ع اِ) اول هرچیزی و افضل آن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || اول جوانی . (دهار). || روشنی چاشت و خوبی درخش آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || جواب ، گویند: لیس له ریع؛ ای جو...