کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پریدگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پریدگی
لغتنامه دهخدا
پریدگی . [ پ َ دَ / دِ ] (حامص ) پرش . طیران .- رنگ پریدگی ؛ رنگ باختگی .
-
پریدگی
لغتنامه دهخدا
پریدگی . [ پ ُ دَ / دِ ] (حامص ) پرشدگی .
-
واژههای مشابه
-
رنگ پریدگی
لغتنامه دهخدا
رنگ پریدگی . [ رَ پ َ دَ / دِ ] (حامص مرکب )رنگ باختگی . بیرنگ شدن چهره از خشم یا ترس یا بیماری . رجوع به رنگ پریدن و رنگ باختن و رنگ باختگی شود.
-
لب پریدگی
لغتنامه دهخدا
لب پریدگی . [ ل َ پ َ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) (در بشقاب و کاسه و جز آن ) شکستگی مختصر از لب آن .
-
جستوجو در متن
-
رنگ باختگی
لغتنامه دهخدا
رنگ باختگی . [ رَ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) رنگ پریدگی . پریدگی رنگ . پریدگی و بیرنگ شدن چهره از خشم یا ترس یا بیماری . رجوع به رنگ باختن و رنگ پریدن و رنگ پریده شود.
-
شحشحة
لغتنامه دهخدا
شحشحة. [ ش َ ش َ ح َ ] (ع مص ) پرهیز. || بشتاب پریدن مرغ . بشتاب پریدگی قطاة و مانند آن . (منتهی الارب ). طیران تند قطاة. پرش سریع سنگخوار. || برگردانیدن شتر بانگ را. (منتهی الارب ).
-
مرده رنگی
لغتنامه دهخدا
مرده رنگی . [ م ُ دَ / دِ رَ ] (حامص مرکب ) رنگ پریدگی . بی طراوتی : هرزه گوئی چند همچون سرخوشان انجمن مرده رنگی چند همچون کشتگان بادیه .سلیم (آنندراج ).
-
زردرویی
لغتنامه دهخدا
زردرویی . [ زَ ] (حامص مرکب ) زردروئی . زردی صورت و پریدگی رنگ آن . (فرهنگ فارسی معین ) : زردرویی زر از قرین بد است ورنه سرخ است تا قرین خود است . سنائی .شمع زرد است از نهیب سر منم هم زرد لیک زردرویی نز نهیب سر نشان آورده ام . خاقانی . || خجالت . انف...
-
ثلمة
لغتنامه دهخدا
ثلمة. [ ث ُ م َ ] (ع اِ) ثلمت . تَرَک . سوراخ . رخنه : خواست که بقوت و شوکت خویش انتقامی کشد و ثلمه ای که از قهر و قوت احزاب اسلام در ولایت و نواحی مملکت او ظاهر شده بود برگیرد. (ترجمه ٔتاریخ یمینی ص 22). از هر گوشه وهنی و از هر طرف ثلمه ای حادث میشو...
-
زردی
لغتنامه دهخدا
زردی . [ زَ ] (حامص ) صفرت و رنگ زرد. (ناظم الاطباء). زرد بودن . رنگ زرد داشتن . اصفر. (فرهنگ فارسی معین ). صفرت . صفت زرد. چگونگی زرد. (از یادداشتهای بخط مرحوم دهخدا) : زرد است و سپید است و سپیدیش فزون است زردیش برونست و سپیدیش درون است . منوچهری .ب...
-
ناپدید
لغتنامه دهخدا
ناپدید. [ پ َ ] (ص مرکب ) ناپیدا. (آنندراج ). پیدا نشده . (ناظم الاطباء). نهفته . پنهان . خفی . غیربارز. ناپدیدار. نامشهود. غایب : پدید تنبل او ناپدید مندل اوی دگر نماید و دیگر بود بسان سراب . رودکی .که اکنون شما را بدین برزکوه بباید بدن ناپدید از گر...
-
صوفیه
لغتنامه دهخدا
صوفیه . [ فی ی َ / ی ِ] (اِخ ) پیروان طریقه ٔ تصوف . اهل طریقت . آنان که ازطریق ریاضت و تعبد، طالب راه یافتن به حق و حقیقت اند. گروهی که از اواخر قرن دوم هجری در اسلام پدید گشتند و بخاطر طرز تفکر، لباس ، خوراک ، عبادت و ریاضت مخصوص ، بدین نام معروف گ...